روز 28 مرداد ماه در مراسم روز خبرنگار این پرسش را از شما داشتم که جشنواره گردوی بافت را در چه تاریخی برگزار می کنید ؟
قبل از آن روز از بی انگیزه بودن شما برای برگزاری جشنواره خبرهایی شنیده بودیم ، بی تحرکی دبیرخانه جشنواره را در یک سال دیده بودیم ، یک سال با اصحاب رسانه در خصوص جشنواره گردو و برگزاری دومین جشنواره آن سخنی به میان نیاورده بودید و آن شد که نباید می شد.
جناب فرماندار !
در این چند روز که دوستان و یاران رسانه در تلاشی قابل تحسین به دفاع از جشنواره برپا خاستند ، جنابعالی چه تلاشی کردید ؟ با کدام یک از مقامات استان رایزنی کردید ؟ قبول دارید این چند روز تنی چند از دوستان بیش از شما خون دل خوردند و برای برگزاری جشنواره به هر در بسته ای کوبیدند و تلاش کردند.
خود من حداقل روزی یک بار با شما تماس داشتم ، رایزنی کردم و به حضور استاندار رفتم و سخن گفتم و عریضه نوشتم ، وب سایت " بافت شهر من " در این چند روز به وب سایت ( جشنواره گردو ) تبدیل شده است و دریغ از یک سخن امیدوار کننده از شما در این چند روز !
جناب فرماندار !
برگزاری نخستین جشنواره گردوی شهرستان بافت ، در کارنامه خدمتی شما برگ سبزی بود که این روزها در حال خشک شدن است و با عرض پوزش اعلام می کنم : اگر موفق به برگزاری دومین جشنواره گردو نشدید ، این حق را برای خودم به عنوان یک شهروند بافتی قائلم که این برگ سبز را از کارنامه خدمتی شما برچینم و آن را در پستوه اذهان و یادهای کشاورزان و گردوکاران محروم و مظلوم شهرستان بافت و دیگر اقشار مردم این منطقه ، جستجو کنم.
جناب فرماندار !
قول داده بودم دیگر در خصوص برگزاری جشنواره مطلبی ننویسم، ولی مگر می شود از دستان پینه بسته پیرمرد گردوکاری که اقتصاد خانوارش را به تنه گردو تکیه داده است ، سخن نگفت ؟
مگر می شود از پیرمرد منطقه گودال و سیف الدین سخن نگفت که چگونه برای دردانه های سرما زده و خراط خورده اشک حسرت می ریزند؟
جناب فرماندار !
جشنواره فرصتی بود تا در شادی ها و سرورها ، از ناملایمات سخن گفت ، در شادی های زودگذر یک روز، غم ها و زخم دل های کشاورزان و گردوکاران را در سالیان متمادی دید ، توسعه و عمران را جستجو کرد ، مرز و بومت را به ایران و جهان معرفی کرد ، محرومیت ها را به مسوولان نشان داد ، راضی نمی شوم بگویم : این فرصت ها از دست رفت و در این از دست دادن فرصت ، شما بیشترین نقش را داشتید !
ما نمی دانیم بر سر جشنواره گردوی شهرستان بافت چه آمد و چه کسان دیگری کوتاهی کردند و نقش داشتند ؟
جناب فرماندار !
مگر ما چه می خواستیم ، آیا دلمان را خوش کرده بودیم که قیافه مجریان صدا و سیما را ببینیم ، آیا قصدمان این بود که یک روز خوش باشیم و شتر سواری کنیم و نان تیری بخریم و دوغ سر کشیم !
نه جناب فرماندار ، حداقل دوستانی که این چند روز اینگونه از جشنواره دفاع کردند ، اینگونه نبودند ، آنان در پس این جشنواره عمران و آبادی و توسعه را می دیدند ، آنان آنقدر دوراندیش بودند که اتاق های در بسته و سیاست زده و آنچه که درونشان اتفاق می افتاد را ندیدند ، آنان اعتبارشان را برداشتند و برای برگزاری دومین جشنواره هزینه کردند!
جناب فرماندار !
افسوس و صد افسوس ، که سیاست در گردوهای سخاوتمند این دیار نیز رسوخ کرد و برگزارکردن یا نکردن یک جشنواره به قول شما به سیاست کاری وصل شد.
جناب فرماندار !
در این چند روز در حد توان ، برای برگزاری این جشنواره به اتفاق دوستان دیگر تلاش کردیم ، این جشنواره چه برگزار بشود و چه نشود ما پیروز و سربلند از آزمون بیرون آمدیم ، ما حرفمان را به گوش مسوولان رساندیم و خواسته هایمان را گفتیم.
در یکی از مطالبم دیدگان مردم را به شاهین ترازویی تشبیه کرده بودم که به عملکرد شما در برگزاری این جشنواره چشم دوخته اند.
و ای کاش بر زبانم جاری نمی شد این سخن : شما سربلند از این آزمون بدر نیامدید، من هنوز نمی دانم این جشنواره در کجا برگزار می شود ، ولی بی انگیزه بودن شما و عدم پیگیری هایتان را وقتی می بینم ، حکایت هایی را برای خودم تعریف می کنم که دلم نمی خواست من راوی آن باشم.
اگر جشنواره در شهرستان با طراوت رابر برگزار شد ، دوست دارم نخستین کسی باشم که این موفقیت را به دوست ارجمند و همشهری فرهیخته ام جناب آقای دکتر مرادی فرماندار محترم شهرستان رابر تبریک بگویم و از تلاش قابل تحسینش برای شهرستان رابر تقدیر کنم ، برای مردم بزرگوار شهرستان رابر این آرزو را دارم که جشنواره را به نحو احسن برگزار کنند و خیر و برکتش را برای گردوکاران و کشاورزان آن دیار خواستارم.
اگر در نوشته های این چند روز به شخص یا اشخاصی اشاره کردم و رنجشی را سبب شدم ، امید عفو دارم زیرا خودشان می دانند که هدفم فقط و فقط توسعه شهرستان بافت بود و هیچ بغض و غرضی در کار نبود.
به دوستان جوان ، اصحاب رسانه و همشهریانی که این چند روز دلواپس برگزاری جشنواره بودند ، یک خسته نباشید و دست مریزاد می گویم ، تلاشتان قابل تقدیر و ستایش بود.
از فرماندار شهرستان بافت گله مند و دلخور هستم و اگر ایشان بیشترین نقش را در برگزاری نخستین جشنواره گردو داشتند ، هزاران برابر در برگزار نکردن دومین جشنواره مقصرند ، از نماینده مردم بافت در مجلس شورای اسلامی و سکوتی که در این رهگذر داشتند نیز گله مندم ، از شورای شهر بافت که حتی از اظهار نظر یک موردی نیز دریغ کردند ، نیز گله مندم.
در پیشگاه کشاورزان و گردو کاران شهر و دیارم بافت شرمنده ام ، باور کنید بیش از این نه توان داشتم نه مسئولیت و نه پشتیبان ، بهرحال فرماندار یک شهرستان باید پشتیبان و پشتوانه این جشنواره می بود، که متأسفانه دریغ شد .
آقای بهروز می بایست در جلو باشند و ما در پشت سر ایشان ، ولی باید عرض کنم پس از دفاع از حق برگزاری دومین جشنواره در شهرستان بافت و رسانه ای کردن این موضوع ، این ماها بودیم که در جلو حرکت می کردیم و فرماندار در سکوت و سکون بودند و هیچ تلاش قابل ملاحظه ای مبذول نداشتند.
من فرزند کوچکی بودم از شما که حرفتان را به بزرگان زدم، در هر جلسه و نشستی که این روزها در این خصوص برگزار شد حضور پیدا کردم و درددل شما را به گوش آنان رساندم.
در پیشگاه شما شرمنده ام ، در مقابل وجدان خود سربلند،
راستی ! جناب فرماندار
از جشنواره چه خبر ؟ از قرار معلوم ، شما از همه بی خبر تر هستید ! یا که خبر دارید و ما را در بی خبری گذاشته اید ؟ حمید هرندی