نوروز باستانی بر شما و خانواده محترم مبارک باد

 

فقط یک روز دیگر مونده تا همه چیزنو و تازه بشه ،سال نو ، ماه نو ، روز نو و یک لحظه نو به نام آغاز سال 1391

از صمیم قلب این آغاز را به شما و همه عزیزانی که در این یک سال لحظاتی از وقت با ارزش خود را به نوشته های من اختصاص دادند ، تبریک عرض می کنم و از خداوند متعال ، سلامتی ، سعادت ، سبزبختی، سرور، سروری  و سرافرازی را برایشان آرزو می کنم .

نوروز زیباست ، چون از نوشدن و تازگی سخن می گوید ، نوروز زیباست ، چون با  زایش و رویش هم نواست ، نوروز زیباست ، چون سراغاز دوستی هاست ، نوروز زیباست ، چون کلاس درس خوبی هاست ، نوروز زیباست ، چون زدودن دل ، از کینه و بدی هاست ، نوروز زیباست ، چون  گفتن بیشترین تبریک هاست .

روزی را سراغ ندارم که بسان نوروز، انسان ها برای همنوع خود ، اینقدر سلامتی و سعادت را آرزو کنند ، روزی را سراغ ندارم که بسان نوروز ، اینقدر خنده بر لبان بنشیند .

راستی ! چرا باید برای مهربانی و مهربان بودن ، بهانه داشته باشیم ؟ چرا باید با بهانه به یکدیگر تلفن بزنیم ، پیامک بفرستیم و از حال و روز هم با خبر شویم ؟

دلم می خواهد بی بهانه همدیگر را دوست داشته باشیم ، بی بهانه به یکدیگر گل هدیه بدهیم ، و بی بهانه در شوق هستی ، خوش باشیم و خوشی را برای همدیگر بخواهیم.

میدانید ؛ من همان قدر که از تازگی  و نوشدن سال لذت می برم ، همان قدر از کهنه گی دوستیمون لذت می برم و افتخار می کنم که یک سال دیگر دوستیمون کهنه شد ، چه اشکال دارد من بگویم کهنه گی دوستیون مبارک !

راستی ! عید بر شما مبارک .

با تشکر از دوست جوانم سید جواد میرحسینی بخاطر ارسال این پوستر زیبا

نشست صمیمی هنرمندان شهرستان بافت؛رابر و ارزوئیه با دکتر منظری

 

دکتر علیرضا منظری توکلی نماینده منتخب  شهرستان های :بافت رابر و ارزوئیه در نخستین جلسه بعد از انتخابات با هنرمندان محفلی دوستانه داشت : در این جلسه که جمعی از اصحاب هنر و فرهنگ حضور داشتند ، ابتدا رئیس اداره فرهنگ وارشاد شهرستان بافت ضمن عرض خیر مقدم به هنرمندان ،حضور دکتر منظری را در جمع هنرمندان مغتنم شمرد و گفت : امیدواریم با دیدگاهی که دکتر منظری به فرهنگ و هنر دارند، افق های روشنی در انتظار اصحاب فرهنگ و هنر شهرستان باشد .

محمدی نژاد انتخاب دکتر منظری را تبریک عرض کرد و گفت : جامعه فرهنگی و هنری شهرستان بافت آمادگی هر گونه همکاری برای پویایی و بالندگی بیش از پیش امور فرهنگی و هنری با نماینده منتخب مردم در مجلس شورای اسلامی است. 

در ادامه این جلسه دکتر منظری نماینده منتخب مردم،ضمن تقدیر و تشکر از حضور  مردم بویژه هنرمندان، حضور این قشر فرهیخته جامعه را در ایجاد شور و انگیزه جهت حضور آحاد مردم درانتخابات مجلس نهم مفید و موثر دانست .

نماینده مردم شهرستان های بافت ،رابر و ارزوئیه در مجلس نهم در ادامه سخنان خود با برشمردن روحیات  فرهنگی مردم و از آنجا که این شهر دارای پتانسیل قابل توجهی در زمینه فرهنگی و هنری می باشد، دلیل انتخاب اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و هنرمندان را بعنوان اولین اداره و اولین قشر مورد نظر اعلام نمود.

دکتر علیرضا منظری توکلی همچنین در راستای اهداف بلند مدت فرهنگی خود از تشکیل کار گروههای فرهنگی از بین هنرمندان و اصحاب فرهنگ و هنر شهرستان خبر داد .

ایشان با بیان این مطلب که از قدیم الایام شهرستان بافت در زمینه های مختلف هنری بویژه شعر سرآمد بوده، ابراز امیدواری کرد که در آینده با پیگیری های مکرر و حضور پر شور هنرمندان، همچنان شهرستان بافت  جایگاه بلند فرهنگی وهنری خود را حفظ نماید.

 پایان این نشست صمیمی ، انداختن چند عکس بود که به رسم یادگاری گرفته شد.

ضمن خسته نباشید به اقای محمدی نژاد که خاطره نخستین جلسه بعد از انتخابات را در ذهن دکتر منظری به یاد گذاشتند ،  امیدواریم دکتر منظری در برطرف کردن کمبودهای فرهنگ و هنر این شهرستان قدم های موثری  بردارد.

پیشاپیش نوروز باستانی را به دوستان و هنرمندان همشهری تبریک عرض می کنم و به دکتر منظری هم سلامی بهاری می کنم و امیدوارم در بهارستان به یاد شهرستان باشند.

دکتر منظری ، ملالت کم ، دلت خرم ،نمایندگی ات مبارک.

راستی ! کاش دعوتی هم از بی هنرانی همچو من کرده بودید ، تا بر پیشانی شاعر سپد موی شهرم "اسکندر کاشانی "بوسه ای زده بودم و احوال منوچهر افراسیابی را هم جویا شده بودم.

خانه تکانی ؛ این بار دل ها

صدای پای بهار می‌آید؛ صدای تغییر، آب‌شدن تدریجی برف‌ها، نغمه‌ی گوش‌نواز جویبارهای کوچک و پیچ‌درپیچ، ترنم دلچسب آواز روح‌بخش پرندگانی که از لانه‌های‌شان بیرون‌زده‌اند یا از سفری طولانی به مأمن سال پیش خود بازگشته‌اند؛ همه‌چیز در حال دگرگونی‌ست. انسان، طبیعت، کائنات و چه انتخاب زیبایی برای نو شدن سال و تغییر و تحول سال در بهترین زمان ممکن؛ آن‌جا که منجمین هم انگشت‌به‌دهان مانده‌اند، تنها از ایرانیان هنرمند و دانش‌محور برمی‌آمده است و...

هرجا که این روزها قدم‌می‌گذاری، زمزمه‌ی نو شدن و جابه‌جایی می‌شنوی. بهار همه را به حرکت، جنبش و تحرک وادار می‌سازد و...

و در این‌میان، خیلی از مادرها و اعضای خانه، کلمه‌ای را یا بهتر بگوییم عبارتی را مدام تکرار می‌کنند؛ «خانه‌تکانی!» مراسمی‌ست برای خود که گاه روزها و ساعت‌های متمادی، وقت و انرژی را باید صرف آن نمود؛ رسم و عملی زیبا، پسندیده و دوست‌داشتنی با تمام مشقات و زحماتی که به همراه دارد.

خانه‌تکانی، از شستن و تمیزکردن شروع می‌شود و تا بازسازی و تغییر دکوراسیون و... ادامه می‌یابد اما امسال بیاییم یک خانه‌تکانی به خانه‌تکانی‌های هر ساله‌ی خود اضافه نماییم؛ یک خانه‌تکانی که روح و روان خسته‌ی ما را پس از یک‌سال به‌طرز معجزه‌آسایی متغیر و دوست‌داشتنی نماید. این خانه‌تکانی برخلاف خانه تکانی‌های دیگر، نه زحمت دارد و نه نیاز به مادیات! انتظار کمک از هیچ‌کس هم نخواهی داشت. اصلاً به‌تنهایی، هر انسانی قادر به انجام آن خواهد بود.

در این بهار می‌خواهیم دانسته و نه از روی احساس و چشم‌وهم‌چشمی، دست به یک خانه‌تکانی اساسی بزنیم؛ خانه‌تکانی از نوع شخصی و منحصربه‌فرد. خانه‌تکانی، آن‌هم از ریشه و اساس. می‌خواهیم در این خانه‌تکانی، همه‌چیز را دچار تغییر نماییم اما تغییر نگرش و دیدگاه.

در آستانه‌ی بهاری دیگر، به خود بیاییم و نیک و عمیق بیندیشیم، به گذشته‌ها برگردیم، ناراحتی‌ها، بغض‌ها و کینه‌ها، کمبودهای عاطفی و نابسامانی‌های روحی، همه ‌و همه را در مقابل دیدگان خود قرار دهیم و ببینیم چه چیزهایی خانه‌ی دل را به مکانی تلخ و سرد مبدل ساخته است؟ خانه‌ی دل باید ساده باشد، صمیمی و آرام، خالی از انواع بغض‌ها و کینه‌ها و سرشار از محبت‌ها و دوست‌داشتن‌ها. خانه‌ی دل باید صاف باشد و صیقلی، گرم باشد و مهربان و درنهایت، خانه‌ی دل باید زیباترین و بانشاط‌ترین جلوه‌های بصری و معنوی را دارا باشد. پس در این بهار دل‌انگیز، هیچ‌کجا برای خانه‌تکانی، مناسب‌تر و واجب‌تر از دل نیست.

- دستور اول در خانه‌تکانی دل‌ها، بیرون‌ریختن تمامی ناب‌سامانی‌ها، خاطرات بد و آزاردهنده و ناراحتی‌هایی‌ست که سالیان سال است آن را در دل نگاه داشته‌ایم. پاک‌کردن دل از بغض‌ها، حسدها، کینه‌ها و ناملایمات، نباید وقت زیادی از ما را به خود اختصاص دهد. کارهای بسیار زیادی‌ست که باید در آستانه‌ی بهار دل‌انگیز انجام پذیرید و «خانه‌تکانی دل‌ها» تنها یکی از آن‌هاست.

به گوشه‌گوشه‌ی دل سر می‌زنیم، پلیدی‌ها را با هوشیاری، هر کجایی که خود را پنهان نموده باشند، می‌یابیم و آن‌ها را با معجونی از لبخند، مهربانی و بخشش، از دل بیرون می‌رانیم. این خانه‌تکانی، کار چندان سختی نیست و باید در عین ظرافت و دقت، به‌سرعت انجام پذیرد. تمام جغرافیای دل را باید جست، سر زد و از درونیات آن باخبر شد. از امسال، دیگر دل‌ها جایی برای نگاه‌داشتن بدی‌ها و ناراستی‌ها نیست. 

خانه‌تکانی را از بیرون‌راندن‌ها شروع کردیم و حالا نوبت جابه‌جایی‌ها و تغییرات وسیع و اساسی‌ست! خانه‌تکانی دل با بیرون‌راندن تمامی بدی‌ها و جایگزین‌نمودن هر آن‌چه نام و نشانی از خوبی‌ها دارد، به انتهای خود نزدیک می‌شود و با چند جابه‌جایی کوچک، دست‌کم برای یک‌سال آینده، دل را از گزند پلیدی‌ها رهایی می‌بخشیم.

یادمان باشد خانه‌ای زیبا و دوست‌داشتنی‌ست که صاحب‌خانه‌اش دلی پاک، مهربان، آرام و خالی از تمامی بدی‌ها داشته باشد. هیچ‌گاه نباید از یاد برد نوبتی هم اگر باشد، امسال نوبت خانه‌تکانی دل‌هاست! خانه هرچند زیبا، خانه هرچند خوش آب‌ورنگ و خانه هرچند شیک و مجلل، وقتی زندگی در آن لطف دارد که ساکنانی داشته باشد با دل‌هایی مهربان و خالی از تمامی بدی‌ها. برای لذت‌بردن از خانه‌ای که در آن روزگار می‌گذرانیم، امسال پیش از خانه‌تکانی، به سراغ دل‌های‌مان برویم و خانه‌تکانی را از دل‌های‌مان آغاز نماییم که مهم‌تر از خانه‌تکانی نوروزی، خانه‌تکانی دل‌هاست. عید شادمانگی‌ها و شادی‌آفرینی‌ها مبارک.

با تشکر از  :محمد اعتمادی برای ارسال این مطلب

عکس : سینا نجم الدینی

 

 

 

کلاس درس انشا

 

موضوع :  توصیف بهار و نوروز

محل تشکیل کلاس : دل های مهربان شما

بهار ، این فصل مغرور سال  ، باز از راه رسید ، چه می شود کرد ، زیباست و برای غرورش هزار بهانه و ادعا دارد ، یادتان می آید یکی از موضوع های انشای ما در دبستان و دوران متوسطه نوشتن انشا در خصوص فصل بهار بود و حال ؛ پس از آن همه سال چه اشکال دارد همه با هم در این محیط مجازی در خصوص بهار انشا بنویسیم .

در این ته مانده سال به پاس ، یک سال مهربان بودن شما و اینکه هر روز به وبلاگ خودتان سر می زدید و پاره نوشته های من را می خواندید ، این محیط مجازی را در اختیار شما می گذارم ، تا هر آنچه که دلتان خواست ، در آن بنگارید، اگر خواستید در خصوص بهار بنویسید ، در خصوص نوروز و خانه تکانی  ، در خصوص زدودن دلها از کینه و بخل و حسد و هر آنچه که دلتان خواست ، این گوی و این میدان ، منتظر دست نوشته های زیبای شما هستم. هرندی

دلتان می خواست کجا زندگی کنید؟

این نظر سنجی با گزینه های  : بافت ، تهران ، کرمان ، بندرعباس ، بندر انزلی و اصفهان  برای شما بزرگواران در سایت " بافت شهر من " به نمایش گذاشته شد.

در ابتدا تصورم این بود که با توجه به جذابیت های تهران و توجه ای که از هر لحاظ از سوی مسوولان به این شهر می شود ، اکثریت تهران را انتخاب کنند و جالب است که همشهریان و مخاطبان گرامی تهران را بعد از بافت انتخاب کرده اند.

از 150 نفر دوستانی که در این نظر سنجی شرکت کرده اند ، 61 نفر آنها دوست دارند دربندر انزلی  زندگی می کردند ( 67/40 درصد ) و این بدان معنی است که مخاطبان این وب سایت که اکثراً همشهریان می باشند ،  نشلط ، سرسبزی و خرمی را بیش از هر جذابیت دیگر دوست دارند.

در این نظر سنجی  مخاطبان محترم  به ترتیب دوست داشتند در شهرهای زیر زندگی کنند :

61 نفر در بندر انزلی ، 54 نفر در بافت ،15 نفر در تهران ، 9 نفر در کرمان ،8 نفر در اصفهان  و 3 نفر در بندر عباس

در مقابل 61 نفر بندر انزلی که در صدر نظر سنجی می باشد ، بندر عباس در انتهای این نظر سنجی قرار گرفته است ، بهرحال اگر اندکی به سر و وضع شهرستان بافت از لحاظ رفاهی ، خدماتی و دیگر جذابیت ها رسیدگی شود ، مخاطبان دوست دارند در شهر محل تولدشان ، بافت زندگی کنند.

نتایج آرا اخذ شده در شهرستان بافت ، رابرو ارزوئیه

 

 

1-      دکتر علیرضا منظری توکلی                             44318

2-      دکتر هدایت ا...سلطانی                                   18177

3-      کوهستانی                                                  10720

4-      جهانشاهی                                                   8506

بهرحال دکتر علیرضا منظری توکلی با کسب بیش از 44 هزار رای  به مجلس شورای اسلامی راه یافت ، ضمن تبریک به ایشان امیدوارم در ادامه راه ، این اعتماد و افتخار از سوی مردم را قدر دانسته و خواسته های به حق مردم فرهیخته بافت ، رابر و ارزوئیه را از دیدگاه قانون و قانون گذاری در مجلس شورای اسلامی  پیگیر باشند.

دکتر منظری را از دانشگاه آزاد اسلامی بخوبی می شناسم ، روی گشاده ، صبوری ، گوش شنوا و چشمی بینا حتی در نخستین برخورد در شخصیت ایشان متجلی بود ، در اول راه  برای ایشان سلامتی و بهروزی را از درگاه خداوند متعال خواستارم  وامیدوارم در بهارستان ، همواره به فکر پائیز غم گرفته بافت و دیگر حوزه های تحت نمایندگی خود باشند.سر فرصت به سراغ ایشان خواهم رفت و صمیمانه با ایشان درد دل خواهم کرد.

 

چه کسی از شهرستان بافت به بهارستان رفت ؟

 

بر اساس اطلاعات رسیده ، دکتر منظری توکلی با حدود 44 هزار رای در شهرستان بافت ، رابر و ارزوئیه انتخاب  و از سوی مردم به مجلس شورای اسلامی راه یافت.

کتاب سفر نامه آبها منتشر شد

                                                       برای محمد برشان

دستانش خیس است و بارانی ، جوهر قلمش را در تاریخ آب این مرز وبوم با آب نهرها و قنوات پر کرده است ودر خشکسالی مهر و محبت باز هم  دل را برای مقنی می سوزاند و به درد و دلش گوش فرا می دهد تا از تاریخ آب و آبیاری بنویسد ، محمد برشان گنجینه و مورخ آب و آبیاری استان است ، گرچه تاوان بافتی بودنش را با از دست دادن گنجینه ای که  دفتر کارش بود از دست داد ، ولی باز هم دلی بارانی دارد و با همه بی مهری هایی که در حقش روا شده، می نویسد.

صدای پای آب ، صدای دست آب ، صدای جریان آب و از همه آبی تر ، تاریخ آب  و آبیاری را وی با افتخار دنبال می کند و با چه شوق و اشتیاقی در این گل آلودی آب به زلالی می نویسد.

محمد برشان سیراب نمی شود ، گرچه در بالادست برایش آب را گل آلود کردند ، ولی او در فرودست ، باز هم از روانی و زلالی آب می نویسد و دلش به  حال کوزه های خالی از آب بیش از هر کس دیگر می سوزد.

این نویسنده همشهری مانند مردمان سهراب در سر رود  ، آب را می فهمد و قلمش را در رد آب می گذارد و آنقدر دنبال این رد می رود تا تاریخش را از زمان های دور  که میراب ها ، آب و روشنایی را برای سیراب کردن باغ ها تقسیم می کردند ، بنویسد.

به جرأت می توان گفت : در استان کرمان کسی مانند محمد برشان از آب و آبیاری و تاریخ آن سخن بر زبان نرانده است و مطلب ننوشته است ، حتی می شود ادعا کرد در سطح کشور هم  کسی به این شکل و شیوه ، در تاریخ آب و آبیاری مرزو بومش ورود پیدا نکرده است.

پس از انتشار کتب تاریخ آب و آبیاری استان کرمان ( جلد 1و 2  ) ، کتاب" سفرنامه آبها " توسط این همشهری فرهیخته منتشر شد .

 درطراحی زیبای پشت جلد این کتاب ، جای پای آب را می شود دید ، آنقدرزیبا طراحی شده است که انگاری قطرات آب  روی جلد کتاب جا خوش کرده اند !

محمد برشان در  "سفرنامه آبها "به بیش از 100 منطقه استان سفر کرده و تحقیق و پژوهشش را با آئین ها و باورهای مناطق گوناگون استان در هم آمیخته و یک اثر زلال و آبگونه با ارزش را منتشر کرده است.

کتاب " سفرنامه آبها " با 33 عنوان  و مطلب خواندنی ، در 208 صفحه و در تیراژ 2000 نسخه  منتشر شده است و تا چندی دیگر در پیشخوان کتابفروشی ها در دسترس است.

به وجود فرهیختگان همشهری افتخار می کنم و امیدوارم  وقتی که مهتاب بر اب می تابد ، محمد برشان لب رود باشد و زیبایی کارهایش را در زلالی آب باز هم برایمان بنویسد.      حمید هرندی

 

وبلاگ "بافت شهر من " سه ساله شد

برای سه سالگی وبلاگ " بافت شهر من "

سه سال پیش در چنین روزی ، جنینی در دنیای مجازی نمی دانم پا یا دست به عرصه وجود گذاشت و  پدر یا مادرش اسمش را " بافت شهرمن" گذاشتند و برایش شناسنامه گرفتند .

این نوزاد با همه سن کمی که دارد ، با آدم های بزرگ و فرهیخته سر و کار دارد  و با همه کوچکیش  دوستان بزرگی دارد  که او را قبول کردند و گاه گاهی سری به او می زنند ، دوستان این نوزاد در این سه سال در تعلیم و تربیت او بسیار نقش داشتند ، اگر حرف بد زد، او را نصیحت کردند، اگر بدخط نوشت ، خطش را اصلاح کردند ، اگر انشایش بد بود ، راهنمایی اش کردند ، خلاصه این نوزاد همه دلگرمی اش همین دوستان بزرگ و فرهیخته هست ، که همواره به وجود آنان فخر فروخته و به افتخار وجود آنان در این دنیای مجازی این روزها قدم می زند.

بله من دوستان خوبی دارم و خوبی ها را دوست دارم ، دوستان من مانند ستاره ها هستند، حتی روزها که آنان را نمی بینم ، باز هم سرجاشون هستند و شب ها در تاریکی، خودشان را به من نشان می دهند و فاصله  دست هایمان را با چندین فانوس ستاره پر می کنند.

روزی از روزها که داشتم در این دنیای مجازی بزرگ می شدم ، دو سه نفر غریبه  که از به دنیا آمدن من در شهر بافت ناراحت بودند ، با ترکه روی دستم زدند ، دستم درد گرفت ، طوری که چند روز نتوانستم بنویسم ، ولی یک دوست به من گفت : دست هایت را دست کم نگیر  ومن هم  آنها را برداشتم و دوباره  در باره بافت نوشتم.

یک روز داشتم در باره دلم می نوشتم ، یکی به من گفت : چرا در باره دلت می نویسی ؟

گفتم : دلم می خواهد ، گفتم : دلم تا به حال ویترین نداشته که آن را به نمایش بگذارم ، اصلاً دلم می خواهد دوستان و همشهریان بدانند در دل من چه می گذرد ، اشکال دارد ؟

گفتم : من دلم نمی خواهد مانند صفر (0) باشم  و حاصلم در تفریق ، جمع و ضرب یکسان باشد ، اشکال دارد ؟

گفتم : من 28 سال از عمرم را در کوچه پس کوچه های بافت ، در کوه مهرشکاری ، کوچه مهدی ، کندر بی بی زهرا، در باغ های آلوچه و زرد آلو، در بالا باغا ، پائین باغا ،در بازار کلا حاجی ، در زمین خاکی فوتبال ، در کلوپ ورزشی ، در سفته و آسیاب جفته ، جمیل آباد و هنگو ،  در منجنیق ، در گُلم مهدی آباد و باغ خواجه و.. امانت گذاشته ام  و این امانت را به هیچ کس پس نمی دهم ، چون از آن خودم هست ، از آن عمرم هست ، جوانی ام هست که در شهر بافت جا گذاشته ام و با خاطراتش لذت می برم .

گفتم : چه اشکال دارد از بزرگ شدن همدیگر در بافت حرف بزنیم ، خاطره تعریف کنیم ، اصلاً چه اشکال دارد در تعریف خاطره ها ، اشک هایمان را ، چشمان خیسمان را نشان همدیگر بدهیم و دستمان را در دست همدیگر بگذاریم  و آنها را بفشاریم !

گفتم : چه اشکال دارد  به گنجه خیال و خاطرات هم سری بزنیم و کام خود را با حلوای هاشم قناد حلاوت بدهیم ، چه اشکال دارد حتی در عالم خیال با سرپنجه های هنرمند محمد علی تار زن سر شوق بیائیم و آنوقت برویم بازار کلاحاجی و در مراسم نیمه شعبان کلاحاجی شربت و شیرینی بخوریم و با تار محمد علی تار زن و دهل ماندگار کیفی بکنیم !

اصلاً چه اشکال دارد  از قلی زردو ، از درعلی ، از خوشبخت ، از حسن حیدری ، از قارداشو ، ازفاطی دیوونه ، از کوکبو ، از...یادی بکنیم !

چه اشکالی دارد یواشکی به گنجه خاطرات خود برویم ، به مغازه مش طوطی برویم و با گفتن پسته پسته خون آن را به جوش بیاوریم و یواشکی جیبمان را از تخمه های گل روز او پر کنیم !

چه اشکال دارد با جوانان برومند شهرمان جوانی کنم و به بهانه ای نامه عاشقانه بنویسم  ، یا که  نام آوران و فرهیختگان شهر و دیارم را با افتخار معرفی کنم ؟

وقتی که دانستم هیچ اشکالی ندارد ، روز به روز بزرگ شدم ، وقتی که دانستم جوانان همشهری هم به من سر می زنند و از خاطرات گذشته لذت می برند ، باز نوشتم ، آنقدر نوشتم و بافت بافت گفتم  که هیچ کس غیر بافتی جرأت نمی کند در خصوص شهر و دیارم بافت جلو من از بافت و بافتی بد بگوید .

من با فرهنگ ، ادب ، شعور ، استعداد و با فر بافتی بودنم هنگ و پرچمی را  ساخته و بافته ام که هیچ کس توان بد گفتن به این پرچم را ندارد و در 3 سالگی وبلاگ " بافت شهر من " با افتخار اعلام می کنم : شناسنامه ام را در دستم می گیرم یا که محل تولدم را بر سینه ام می چسبانم و به نیابت از شما همشهریان حاضرم در هر مناظره ، مصاحبه و محفلی فرهنگ بافت را بر سر کسانی بکوبم که از سر بی فرهنگی و بی مایگی ، به بافت و بافتی جماعت توهین می کنند.

عذر می خواهم ، من در نوشتن این مطلب به خودم قول دادم که آن را ویرایش نکنم و هر چه بر زبانم آمد ، آن را بنویسم ، پس پوزش من را پذیرا باشید چون این مطلب بدون ویرایش می باشد و شاید خانه تکانی دلم باشد در این روزهای پایانی سال !

بله من می خواهم خانه دلم را خانه تکانی کنم ،  من می خواهم دلم را بتکانم ، تا بغض ها ، کینه ها، حسد هاو ناپاکی هایش بریزند پائین  و باد آنها را با خود ببرد در دوردست !

همه می توانیم دل تکانی بکنیم ، و غیر از خاطرات همه بغض ها و کینه هایش را بیرون بریزیم و آنوقت در تمیزی دل ها همدیگر را دوست داشته باشیم .

امروز وبلاگ " بافت شهر من " سه ساله شد ، دلم نمی خواهد از خستگی واژه هایم برایتان بنویسم ، دلم نمی خواهد از بعضی ناملایمات برایتان بگویم.

عزیزی می گفت : سلام سلامتی میاره ، سلامتی نشاط میاره ، نشاط شادی میاره ، شادی زندگی میاره ، زندگی زن میاره ، زن بچه میاره ، بچه دردسر میاره ، دردسر بدبختی میاره، اصلاً سنگین تری که سلام نکنی !

ولی من موافق این گفته نیستم و به شما در این صبح تازه سلام می کنم و طلوع چهارسالگی وبلاگ را به یاری خداوند منان  و پشت گرمی شما نظاره می کنم.

در طلوع چهار سالگی وبلاگ ، با آب سرد و زلال گَرگِشون چشمانم را می شویم و علی گویان  چهار سالگی وبلاگ را با تقدیر و تشکر از همه شما خوبان آغاز می کنم.

به رسم ادب و در آمیزه ای از شرمندگی و جسارت از اینکه در محضر فرهیختگانی همچون شما ، به خود جرأت دادم و در این سه سال با نوشته هایم اوقات با ارزش شما را گرفتم ، جز پوزش و طلب عفو بضاعتی دیگر ندارم.

از همسر و فرزندانم که این بستر را برایم فراهم کردند ، تا با فراغ بال مطالعه کنم و برایتان بنویسم ، از صمیم دل سپاسگزارم.

از همه شما دوستان و همشهریان بخاطر حمایت ها ، دلگرمی ها و احترامی که به من قائل شدید ، ممنون و متشکرم.

از منتقدان هوشمند ، از دوست و همشهری ، از غریبه آشنا ، از دوست صحرا دل کویری ، از همولایتی ، از دوست بزرگوار و همشهری عزیز که به زیبایی و با پرمایگی بر مطالبم نظر می دهد و آنها را نقد می کند و از همه و همه سپاسگزارم.

از جوانان رعنای همشهری که اجازه دادند گاهی اوقات با آنان جوانی کنم   و با همه جوانی  مطالب من میانسال  را خواندند ، سپاسگزارم.

از دوست جوانم سید جواد میر حسینی که همواره مزاحمش بودم و هستم ، در کمال شرمندگی امید عفو دارم و یک بغل گل نرگس بخاطر همه خوبی هایش به طرفش پرت می کنم ، آقا جواد امسال هم دو پوستر زیبای این متن را به مانند پارسال به وبلاگ  بافت شهر من " هدیه داده است ، که باز هم متشکرم و امیدوارم در سفر به بافت بتوانم او را همراهی کنم.

از عزیزان و مهربانان همشهری که ایام را در جلای وطن می گذرانند و همواره از محبت های آنان بهره مند شدم ، ممنون و متشکرم.

از همه مسولان شهرستان بافت که گاهی اوقات قلمم باعث رنجش آنان شد ، پوزش می خواهم و امیدوارم من را بخاطر بافت ببخشند.

پدر داشت روزنامه می خواند ، پسر او که حوصله اش سر رفته بود ، به پیش پدر رفت و گفت : پدر بیا بازی کنیم ، پدر که بی حوصله بود ، چند تکه روزنامه را که عکس نقشه دنیا بود ، تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت : برو درستش کن ، پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس نقشه را به پدرش داد و گفت درستش کردم .

پدر شگفت زده پرسید : نقشه جهان را از کجا یاد گرفتی ؟

پسر گفت : من عکس  آن آدم پشت صفحه را درست کردم  ، وقتی آدم ها درست شوند ، دنیا هم درست می شه .

 راستی ! دلم می خواهد درست بشوم شاید بتوانم گوشه ای از بافت را درست کنم.   دوستتان دارم.حمید هرندی  

 

 

 

 

 

جنگل و مرتع هکتاری چند ؟

 

 جسارت  و خسارت ، اینها واژه هایی هستند که  در جنگل ها و مراتع کشور ما  کاربرد زیاد دارند ، به راحتی اره و تبر در دست می گیرد و با جسارت هزاران هکتار جنگل و مرتع را تخریب می کند  و  اگر به دست قانون بیفتد ، پرداخت خسارت ، راحت ترین راه قانونی  تخریب جنگل و مرتع  ، برایش تعریف می شود !

بهانه برای تخریب جنگل ها و مراتع در کشور ما زیاد است ، توسعه راه های ارتباطی ، انتقال انرژی ، سد سازی ، راه سازی ، توسعه صنعت ، توسعه کشاورزی ، شهر سازی  ، رشد جمعیت و ارتزاق و...بهانه هایی هستند که اگر در مقابل اجرای هر کدام از آنها مخالفتی صورت بگیرد، هزار برچسب و صفت ناروا بر پیشانی ات می کوبند و بسان همان جنگل و مرتع تخریبت می کنند.

وقتی سخن از توسعه صنعت ، کشاورزی ، انرژی ، راه سازی و...پیش می آید ، منابع طبیعی با آن پیکر نحیف و خمیده اش قربانی و فدای توسعه می شود.

توسعه منابع طبیعی هیچگاه در این مرز و بوم اولویت هیچ دستگاه ، سازمان و وزارتخانه ای نبوده ، حتی در خود وزارت جهاد کشاورزی که متولی و ارباب منابع طبیعی کشورمی باشد ، وقتی صحبت از نان و قوت مردم می شود ، چغندر و لبو حرفشان بیشتر از منابع طبیعی خریدار دارد!

وقتی صحبت از تعادل دام و مرتع می شود ، تأمین گوشت مردم بر اصلاح و احیای مراتع می چربد ، وقتی از تغییر کاربری اراضی منابع طبیعی به اراضی کشاورزی صحبت به میان می آید ، منابع طبیعی بستر کشاورزی تعریف می شود ، وقتی صحبت از اسکان عشایر می شود ، باز هم حرفت در این وزارتخانه خریدار ندارد.

در جایی از این مرز و بوم ماشین آلات راه سازی به بهانه توسعه راه های ارتباطی در حال تخریب جنگل و مرتعند ، در جایی از این مرز و بوم دستگاه های غول پیکر به بهانه سد سازی در حال تخریب جنگل و مرتعند ، در جایی از این مرز و بوم بیل های مکانیکی و دینامیت ها به بهانه توسعه معادن در حال تخریب جنگل و مرتعند ، در جایی از این مرز و بوم تراکتورهای شخم زن با تغییر کاربری در حال کاشتن شلغم و یونجه اند ، در جایی از این مرز وبوم عده ای در بستر این منابع در حال کاشتن لوله و دکلند ، در جایی از این مرز و بوم عده ای در حال الک کردن شن های بیابان و جدا کردن براده اند ، در جایی از این مرز و بوم .....

آری ! اینها همه اولویت این مرز و بومند و این روایت و سرگذشت تلخ ادامه دارد  ، در این روایت تلخ 22 درصد از جنگل های شمال کشورطی 30 سال گذشته نابود شده است ، در نابودی این میزان از جنگل های شمال هیچگاه حفظ این جنگل ها در اولویت نبوده است  و طرح و پروژه های گوناگون بدون هیچ مقاومتی از سوی مسوولان و متولیان اجرا شده است و در مواردی که مردم در این نابودی نقش داشته اند ، با پرداخت خسارت موضوع حل و فصل شده است.

تازه دردآورترین بخش موضوع اینجاست که پرداخت خسارت ها بیشتر اقتصادی برآورد شده  و میزان درختان قطع شده و ارزش چوب آن محاسبه و خسارت گرفته شده است ، در صورتی اگر ارزش زیست محیطی جنگل و مرتع از نظر تولید اکسیژن و حفظ آب و خاک وبستر حیات...محاسبه می شد، موضوع فرق می کرد و شاهد این میزان از تخریب جنگل ها و مراتع نبودیم.

بهر حال  به نظر من نخستین گامی که باید برای حفظ و حراست از جنگل ها و مراتع برداشته شود ، این است که :  بین زراعت و منابع طبیعی فرق قائل شویم و با تشکیل وزارت منابع طبیعی و محیط زیست ، اولویت بایسته و شایسته  را به بستر حیات مردم  هدیه بدهیم.

اگر این شود ، آنوقت اگر اشتباه و خطایی در کاشت شلغم و چغندر رخ داد ، می دانیم بعد از گذشت یک کشت 6 ماهه یا یک ساله متولیان کشاورزی همه چیز را به حال اولش بر می گردانند و متولیان منابع طبیعی هم می دانند که اگر خطا و اشتباهی در حفظ و حراست از جنگل ها رخ بدهد ، حداقل 100 سال باید تلاش کنند تا شاید به حالت اول بر گردند. 

ای کاش فرق تاغزار با باغزار ، سرو ناز با پیاز  ،  راش با ماش ، مرتع با مزرع ،  نان با جان ، راه با چاه ،دام با کام ، لوله با گلوله ،جمعیت با ظرفیت وهستی با نیستی را یک بار دیگر برای ما تعریف می کردند !

راستی ! جنگل و مرتع هکتاری چند ؟!              حمید هرندی