یک بقچه خیر های بیات و غیر و بیات از بافت

 

دهستان گوغر شهر می شود

فرماندار بافت در نشست بررسی مشکلات دهستان گوغر ، با اشاره به پیوسته بودن روستاهای دهستان گوغر، از تبدیل شدن این دهستان به شهر در آینده نزدیک خبر داد.

ورزش بافت توسعه می یابد

یک میلیارد و 200 میلیون ریال اعتبار برای توسعه فضای ورزشی به شهرستان بافت اختصاص یافت

فرماندار بافت سرانه فضای ورزشی شهرستان بافت را 36 سانتیمتر اعلام کرد و گفت : در تلاش هستیم که این سرانه را به 78 سانتیمتر ارتقا بدهیم.

اصلاح ورودی های شهرستان بافت

عملیات اجرایی ساماندهی ورودی های شهرستان بافت به زودی شروع می شود

در نشست شورای ترافیک شهرستان بافت ، فرماندار اعلام کرد : عملیات اجرایی ساماندهی ورودی های شهرستان از سمت سیرجان و ارزوئیه در 15 روز آینده شروع می شود.

آب آشامیدنی بافت و بزنجان تأمین می شود

اگر اعتبارت به موقع پرداخت شود ، تصفیه خانه آب بافت در پایان سال جاری به بهره برداری می رسد

فرماندار بافت با بیان این مطلب گفت : عملیات اجرایی تصفیه خانه شهرستان بافت تا کنون 45 در صد پیشرفت فیزیکی داشته است.

محمد علی بهروز اعلام کرد : تا کنون برای احداث این تصفه خانه 60 میلیارد ریال اعتبار پرداخت شده است ، وی اعتبار کل این طرح را 12 میلیارد و 600 میلیون ریال عنوان کرد و گفت : در حال حاضر در بخش ساختمان 75 در صد و در کل طرح 45در صد پیشرفت فیزیکی داشته ایم.

جشنواره گردو در 24 شهریور ماه در کیسکان برگزار می شود

                         فرماندار بافت از برگزاری جشنواره گردو در 24شهریور ماه خبر داد

محمد علی بهروز در کارگروه کشاورزری بافت با بیان اینکه شهرستان بافت رتبه نخست کشت گردو را در استان دارا می باشد ، خاطر نشان کرد شهرستان بافت در زمینه تولید گردو در سطح کشور رتبه دوم را دارد.

فرماندار بافت در ادامه گفت : تا کنون در حق این شهرستان و برای معرفی محصول مرغوب گردوی آن، کار چندانی صورت نگرفته  است و امیواریم با برگزاری نخستین جشنواره گردو در 24 شهریور امسال این بنا برای سال های آینده نیز گذاشته شود.

وی اظهار امیدواری کرد : این جشنواره به عنوان یک اثر و مناسبت فرهنگی برای تقویم شهرستان بافت به ثبت برسد.

فرماندار بافت بر آمادگی کامل تمامی دستگاه های متولی برای اجرایی شدن این جشنواره تأکید کرد و افزود : برای برگزاری این آئین از تمام ظرفیت و توان شهرستان و نخبگان آن استفاده خواهیم کرد.

بهروز به اجرای برنامه های متنوع هنگام این جشنواره اشاره کرد و گفت : دراین جشنواره سعی شده  برای معرفی مرغوبیت و تنوع این محصول ،غرفه های فراورده های غذایی ، دست آوردهای صنعتی ، صنایع دستی ، صنایع تبدیلی ، ماشین آلات جدید مرتبط با برداشت محصول و همچنین ساخت مستند ویژه اجرا شود.

فرماندار بافت از پخش مستقیم برنامه جشنواره از یکی از شبکه های صدا و سیما، جام جم و رادیو تجارت خبر داد.

 نخستین جشنواره کشوری گردو در شهرستان بافت

                                   

به گفته فرماندار بافت : در شهریور ماه امسال نخستین جشنواره کشوری گردو در شهرستان بافت برگزار می شود.

اتفاق شایسته و قابل تقدیری است و یکی از عوامل توسعه شهرستان بافت را باید در برگزاری این چنین جشنواره هایی که پتانسیل معرفی را دارند ، جستجو کرد.

ضمن تقدیر از آقای بهروز فرماندار شهرستان بافت که با رایزنی های لازم قصد برگزاری این جشنواره را دارند ، نکاتی را در این خصوص از باب یک شهروند  به عرضشان می رسانم :

1 – ابتدا باید عرض کنم ، برگزاری جشنواره گردو ، با توجه به جایگاه خوب شهرستان در خصوص تولید  این محصول  در سطح کشور ، با برگزاری دیگر همایش ها تفاوت های بسیار دارد و باید با یک برنامه ریزی مدون و تعریف شده به سراغ برگزاری این همایش رفت.

2 -  هدف  از برگزاری این جشنواره راباید در یک پروسه چند ساله جستجو کرد ، کمیته اجرایی جشنواره باید مشخص کند در جشنواره دنبال چه اهداف و نتایجی است ، آیا این جشنواره تداوم دارد و در تقویم و برنامه سالانه فعالیت های فرمانداری بافت تعریف شده است ؟

3 – شهر بافت در برگزاری این جشنواره چگونه تعریف می شود ، بر کمبودها و نابسامانی های بافت چگونه رنگ و لعاب کشیده می شود ؟  کرم خراط جایگاهش در جشنواره کجاست ؟ بی اعتباری مبارزه با این کرم را چگونه تعریف می کنیم ؟ کشاورزان و گردوکاران در چه کانون و تعاونی  تعریف شده اند ؟

4 – آیا برای برگزاری این همایش ، ردیف اعتباری خاص دیده شده است ؟  اگر چنین است باید در تقویم و روزشمار فعالیت های ادارات شهرستان بافت ، روزی را با همین نام تعریف کرد و بصورت منسجم هر سال این جشنواره را برگزار کرد.

5 – جشنواره گل محمدی در بردسیر یک نمونه موفق و نزدیک به ماست و باید حداکثر استفاده را از نحوه برگزاری  آن کرد ، این جشنواره با تلاش و مدیریت خوبی که تا به حال در برگزاری ان مشاهده شده است ،  به عنوان یک جشنواره کشوری جای خودش را بین مردم و مسوولان باز کرده  و در توسعه شهرستان بردسیر نقش آفرین بوده است.

6 – شعار محوری این جشنواره با توجه به وقت کمی که باقی مانده است ، چیست ؟

7 – ای کاش برگزارکنندگان  ، فراخوانی در خصوص این جشنواره در مطبوعات و دیگر رسانه ها  ارائه می کردند ، تا اهالی فن و سلیقه به کمک برگزارکنندگان می شتافتند ، تا این جشنواره که نخستین سال برگزاریش را می گذراند با آبرومندی و خاطری خوش برگزار می شد.

8 -  برای بازی های محلی که گردو در ان نقش دارد ، غذاهای بومی که با گردو طبخ می شود ، داستان وافسانه ها ، درختان کهنسال گردو، مسن ترین گردو کار شهرستان ، توصیه ها و تجربه های گردوکاران و... در این جشنواره  باید تعریف و جایگاه ویژه ای در نظر گرفت .

9 -  برگزاری موفق این جشنواره می تواند نقش بسزایی در توسعه شهرستان بافت و رابر داشته باشد ، به همین لحاظ نباید روی نقاط ضعف شهرستان و محرومیت های آن انگشت گذاشت  و برعکس باید این جشنواره را به نحو احسن برگزار کرد تا خاطری خوش برای شرکت کنندگان  در ذهن باقی بماند که در سال های بعد نیز با رضا و رغبت شرکت کنند.

10 -  حضور و نقش مردم باید یکی از اهداف اصلی این جشنواره باشد ، لذا غرفه های فروش محصول گردو ، صنایع دستی ، محصولات فرهنگی  در ارتباط با موضوع و....دیده و طراحی شود.

باز هم در باره این جشنواره صحبت می کنیم  .

ضمن تشکر مجدد از آقای بهروز فرماندار شهرستان بافت ، خواهش و تقاضایی که دارم این است : با توجه به پتانسیل ها ی شهرستان و همچنین قشر فرهیخته این شهرستان ، انتظار می رود نقشی برای همه آنانی که دوست دارند در این خصوص خدمت و اثری را داشته باشند ، تعریف ، تا به یاری خداوند منان این جشنواره به بهترین نحو ممکن برگزار شود.

سایت " بافت شهر من " این آمادگی را دارد تا آثار ، نوشته ها ، توصیه ها و... مخاطبان محترم را منعکس  نماید .

 راستی !کاری نکنیم که در پایان این جشنواره کسی بگوید : برو دنبال گردو بازیت            هرندی

 

 

بازی های محلی و بومی شهرستان بافت

                                                   کَل کَلو cal calu

بازی لپَربازی را به شکل دیگری نیز در بافت بازی می کردند ، که به ان کَل کَلو می گفتد.

ابزار بازی : لپر

این بازی نیز برای سرگرمی و تقویت در نشانه گیری بازی می شد.

شروع بازی :  این بازی مانند لپربازی با تر یا خشک انداختن شروع می شد ، بازیکنان به گروه های دو نفره تقسیم می شدند.

در بازی کَل کلو به جای گنتو  دو چاله ( کَل )  به فاصله 10 متر  و روبروی هم حفر می شد ( چاله های کوچک ) ، نفر شروع کننده لپر را به طرف کل ( چاله ) پرت می کند ، اگر لپرش  رادر چاله یا کَل  بیندازد ، برنده می شود ، در این حالت از کنار چاله ای که لپرش در آن افتاده است ، سوار بازیکن بازنده می شود و تا پای کَل دیگر سواری می گیرد.

نفر بازنده در حالی که سواری می دهد ، باید لپر را بردارد  و  به نفر برنده بدهد تا او لپر را به طرف چاله دیگر پرت کند ، اگر لپر به داخل کَل یا چاله بیفتد ، این بازی به همین شکا ادامه دارد.

در صورتی که لپر به داخل کَل نیفتد ، نوبت به دیگر بازیکن می رسد ، تا به همین شکل بازی را ادامه دهد .

     با تشکر از آقای مسعود صالحی که در یادآوری  و نحوه بازی کمال همکاری را کردند.

عرض تسلیت

با کمال تاسف و تاثر درگذشت فروغ الزمان نادری یکی از پیشکسوتان امر تعلیم و تربیت بافت را به فرزندان گرامی آن مرحومه جناب محمود فنایی - علیرضا فنایی - دکتر حمید فنایی و محمد صالح فنایی تسلیت عرض می نمایم و از درگاه خداوند متعال برای ان مرحومه غفران الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبایی را آرزومندم.

به اطلاع می رساند : مراسم تشییع آن مرحومه فردا صبح ( ۱۷/۵/۹۰ ) راس ساعت ۸ صبح از بهشت زهرای کرمان واقع در جاده جوپاری برگزار می شود.

مراسم ترحیم ان مرحومه در بافت روز سه شنبه ۱۸/۵/۹۰ از ساعت ۵ تا ۵/۶ بعداز ظهر در حسینیه بافت واقع در خیابان طالقانی برگزار می شود.

مراسم ترحیم آن مرحومه در کرمان روز چهارشنبه ۱۹/۵/۹۰ از ساعت ۵/۴ تا ۵/۶ بعد از ظهر در مسجد امام رضا ( ع ) واقع در بولوار جمهوری اسلامی برگزار می شود.

مراسم هفتم در قطعه توحید نرسیده به گلزار شهدا واقع در مسجد صاحب الزمان ( عج ) در روز یک شنبه ۲۳/۵/۹۰ از ساعت ۵/۵ تا ۵/۷ بعداز ظهر برگزار می شود.

 

خرتو خر

 

 

 

او به او گفت : عجب روزگاری شده ،

او گفت : مگر چی شده ؟ ! .

او گفت : یاد خیلی قدیمها به خیر اون وقتها  که خر ماشین بود و گاو تراکتور و خروس ساعت و مثل امروز زندگی ماشینی نبود , همه آسایش و آرامش داشتند ولی امروز چی ؟

 او به او گفت : پس چرا خرت و زمین کوچک کشاورزیت  ر افروختی و اون پیکان قرمز را خریدی و داخلش را مثل  حجله   عروس دهاتی رنگارنگ کردی و اگزوز ماشین را برداشتی و صدای ضبط را زیاد می­کردی و روزی ده دفعه هم ماشین را دستمال می­کشیدی  تا همه بفهمند تو ماشین سواری او گفت : راست می­گوئی آن موقع نمی­فهمیدم و فرق ماشین و خر را نمی­دانستم ، اون ماشین  قرمزه هم اولین ماشین من بود، درست است که ماشین جان ندارد ولی ماشین هم باید شانس داشته باشدکه اولین ماشین خریدار باشد چون اگر اولین ماشین خریدار باشد , هر روز کارواش و سرویس و خلاصه ماشین هم کلی کیف می­کند ،

او گفت : خوب ؛ حالا چی ؟حالا   که  چندمین ماشین را خریدی ، او گفت : بله مشکل من و ما چندمین ماشین است ؛ قدیمها روی زمین کار می­کردیم و مزارع سر سبز و هوای عالی داشتیم  ، اما و امروز مجبوریم صبح تا شب با ماشین قراضه مسافر جا به جا کنیم ومسا بقه در خراب کردن هوا و مریض کردن مردم و ترافیک بدهیم ، او گفت : چه کنیم ، او جواب داد ای کاش بر می­گشتیم به سابق و جای اینهمه ماشین ، مردم از خر استفاده می­کردند او خندید و گفت : در این صورت ترافیک خر داشتیم و همه جا خر تو خر می­شد .

که یک هو بوق ماشین پشتی بلند شد و بغل دستی هم گفت : خره  ،خوابی ؟ترافیک درست کردی ؟ ، او بیدار شد و پیش خودش گفت :لعنت به شانس که از رویا ی خری خارج شدم .

 

                                                                                                ناصر نادری 

                                                                           

 

آمار و ارقام فرهنگی شهرستان بافت در سال تحصیلی (1389 -1388)

 

شهرستان بافت  همواره به عنوان یک قطب فرهنگی  و به عبارتی آبرودار قبولی دانشگاه در سطح استان مطرح بوده است ، در این گزارش نگاهی گذرا به آمار و ارقام دانش آموزان در سال تحصیلی 89- 88 می اندازیم .

در سال تحصیلی 89 – 1388 تعداد دانش آموزان استان در مقطع آمادگی 33221 نفر می باشد که در 1444آموزشگاه دولتی و غیر انتفاعی و در 1750 کلاس به امر اموزش مشغول بوده اند.

از این تعداد دانش آموز مقطع آمادگی 1065 نفر آن مربوط به شهرستان بافت بوده است که در 63 آموزشگاه دولتی و غیرانتفاعی و در 72 کلاس مشغول به تحصیل بوده اند.

در سال تحصیلی 89- 1388 تعداد دانش آموزان استان در مقطع ابتدایی 233475 نفر می باشد که در 3145 آموزشگاه دولتی و غیر انتفاعی و در 12646 کلاس مشغول به تحصیل بوده اند.

از این تعداد دانش آموز مقطع ابتدایی 7517 نفر آن مربوط به شهرستان بافت بوده است که در 155 آموزشگاه و در 473 کلاس  مشغول به تحصیل بوده اند.

در سال تحصیلی 89- 1388 تعداد دانش آموزان استان درمقطع راهنمایی  130972 نفر می باشد که در 1312 آموزشگاه دولتی و غیر انتفاعی و در 6091 کلاس مشغول به تحصیل بوده اند.

از این تعداد دانش آموز مقطع راهنمایی 5579 نفر آن در 78 آموزشگاه و در 305 کلاس شهرستان بافت مشغول به تحصیل بوده اند.

در سال تحصیلی 89 -1388  تعداد دانش آموزان استان در مقطع متوسطه نظری و پیش دانشگاهی 163853 نفر می باشد که در 1001 آموزشگاه دولتی و غیر انتفاعی و در 7981 کلاس مشغول به تحصیل بوده اند.

از این تعداد دانش آموز مقطع متوسطه و پیش دانشگاهی ، 8219 نفر آن در 94 آموزشگاه و در 425 کلاس شهرستان بافت مشغول به تحصیل بوده اند.

در سال تحصیلی 89 -1388  تعداد دانش آموزان فنی و حرفه ای شهرستان بافت 884 نفر و تعداد دانش آموزان کار و دانش  550 نفر می باشد.

مأخذ : سازمان آموزش وپرورش استان کرمان

عکس : دبستان خسروی در سال های دور ( دکتر امیدوار و مرحوم حشمت الله شهابی در عکس مشاهده می شوند )

یک بقچه خبرهای بیات و غیر بیات از بافت

ایجاد و ساخت نیروگاه 500 مگاواتی برق در بافت

فرماندار بافت از ایجاد و ساخت نیروگاه 500 مگاواتی برق در اینده نزدیک خبر داد .

محمد علی بهروز گفت : این نیروگاه به منظور تأمین زیرساخت های صنعت و معدن در بافت احداث می شود.

شهرستان بافت در سال 1390 ، هشت و نیم میلیلرد تومان اعتبار دارد

فرماندار بافت با اعلام این خبر افزود : این اعتبارات شامل 55 میلیارد ریال از اعتبارات استانی و 30 میلیارد ریال از محل الزامات و تعهدات سفر می باشد.

نماز جمعه ارتباطی به مسائل خطی و جناحی ندارد

امام جمعه بافت با بیان این مطلب گفت : نماز جمعه متعلق به همه مسلمانان و مومنان ، دین و قیامت است و هیچ ارتباطی به مسائل خطی و جناحی ندارد.

ابراهیمی هر حرکت و رفتاری را که موجب پراکنده شدن جماعت نمازگزار ، حتی یک نفر شود را به شدت محکوم  و عنوان کرد : این رفتار از لحاظ شرعی امری مذموم و ناپسند است.

عرض تبریک

 

دوست و همشهری گرامی جناب آقای مصطفی سلطانی نژاد

انتصاب شایسته و قابل تقدیر  جنابعالی  به عنوان مدیر کل روابط عمومی استانداری نشان از لیاقت و شایستگی شما دراین عرصه  را دارد.

قدر مسلم تجربه و تخصص شما در این عرصه ،  شکوفایی و پویایی روابط عمومی های دستگاه های اجرایی را بیش از پیش در استان رقم خواهد زد .

بر خود واجب می دانم این انتصاب  را به جنابعالی تبریک عرض نمایم و از درگاه خداوند متعال برای شما توفیق و سربلندی در این عرصه را آرزومندم .                                                         حمید هرندی

 

     ای کاش پدر معتاد نبود

       

                                         

" ای کاش پدر معتاد نبود " نام کتابی است که توسط لیاقتعلی پور چنگیز نوشته شده است .

" لیاقتعلی پورچنگیز" در سال 1329 در بزنجان بافت متولد شد ، اعتیاد دامی 12 ساله برای او و زندگیش گسترده بود و لیاقتعلی متأسفانه به دام این اعتیاد و تلخی ها و مرارت های آن افتاد .

وی پس از 12 سال اعتیاد ، اراده می کند که بر زشتی و خمودی اعتیاد غالب شود و دام آلوده اعتیاد را پاره و بستری پاک و منزه برای زندگیش بگستراند.

لیاقتعلی پور چنگیز پس از ترک اعتیاد ، به احداث مرکز ترک اعتیاد روی می آورد و در این امر نیز موفقیت های بزرگی کسب می کند و تعداد زیادی از افراد معتاد را نجات می دهد.

حرکت زیبا و فرهنگی وی در این راه به نوشتن کتاب " ای کاش پدر معتاد نبود " منجر می شود که از دو منظر قابل توجه و اعتناست ، نخست کنکاش و بررسی دقیقی که  وی در حوزه مواد مخدر انجام داده و به  چالش ها و راهکارهای مبارزه با آن پرداخته است و دیگر اینکه : وی همانگونه که با همت و اراده مثال زدنی و صراحت و شجاعت غول اعتیاد را به زانو در آورده ، پس از آن زندگیش را وقف نجات معتادان و امور فرهنگی و نشر کتاب کرده است.

 کتاب " ای کاش پدر معتاد نبود " در تیراژ 2000 جلد توسط مرکز کرمان شناسی  منتشر شده است و در پیشخوان کتاب فروشی ها موجود است .

در این کتاب انواع مواد مخدر و اعتیاد ، نقش والدین در پیشگیری از اعتیاد ، معالجه و درمان ، آسیب های اجتماعی و رفتاری معتادان  ، ابعاد گوناگون اعتیاد و ... به بحث و کنکاش گذاشته شده است.

خرید یک جلد از این کتاب ، علاوه بر آشنایی و آگاهی با مواد مخدر و دام های آن ، کمکی است به اهداف روشن و پاکی که لیاقت علی پورچنگیز دنبال می کند.            حمید هرندی

این مطلب در روزنامه کرمان امروز شماره ۱۸۴۳ در تاریخ ۲۳/۵/۹۰ درج شد.

عرض تسلیت

جناب اقای محمود داورپناه
با کمال تاسف و تآثر درگذشت مادر گرامیتان را به شما و سایر وابستگان تسلیت عرض نموده و از درگاه خداوند متعال برای آن مرحومه غفران الهی و برا ی بازماندگان صبر و شکیبایی را آرزومندم.

  برای زنی که طلاق نمی خواست

 

من گُل پسر هستم

در یکی از روزها یا شب های خدا

در پی یک جنگ و جدل کروموزومی

و دوستی با کروموزوم y پدر

 جنس من پسر رقم خورد

من از همان دوران نطفگی

می دانستم ، در دنیای خارج از رحم مادرم

زن ها چه مفلوک و ضعیفند

حتی از درون رحم مادرم می شنیدم

که پدر ، در عصبانیت به مادر می گفت : ضیفه ، زنکه

حتی وقتی می خواست مادرم را کتک بزند

به شیطان لعنت می فرستاد و می گفت : خدا شما زن ها را زده

وقتی هم که شنگول بود ، می گفت : در نخستین روز خلقت

خدا به آنکه مرد بود ، گفت : آدم

9 ماه شاد و مسرور در رحَم مادر، زیستم ، شنا کردم ، لگد زدم

بابا وقتی گوشش را بر شکم متورم مادر می گذاشت

می گفت : پدر سوخته ، گُل پسر است ، لگد می زند ، شوت می زند ، فوتبالیست است

من هم کیف می کردم ، از دوران جنین پسری خود

روزی که به دنیا آمدم ، اولین حرفی که شنیدم

این بود : حاج آقا ؛ مژدگانی

پسر است ، گُل پسر است

شش روز و شش شب

همه زدند و رقصیدند

همه اهل آبادی فهمیدند ، من پسرم ، تاج سرم

 روزهای اول ،از بس بابا من را به هوا انداخت و قربون صدقه همه جایم رفت

بلند پروازی را یاد گرفتم

یک روز که مادرم رفته بود ، پای جوی آب که قبایه هایم را بشوید

به جای پستان مادر ، از گرسنگی شستم را می مکیدم

بچه های همسایه در کنارم بودند

کامبیز می خواست با عشرت دختر همسایه آمپول باز ی کند

عشرت می ترسید و کامبیز می خواند:

پسرا شیرن مثل شمشیرن ، دخترا پنیرن دست بزنی می میرن

پسرا گُل به سرن ، دخترا خاک بر سرن

بابا این روزها از خوشحالی که نسلش توسط من بقا می یافت

در پوست خود نمی گنجید

به من می گفت ، تاج سر ، شازده پسر

هرزگی را من از زمان شازده پسری یاد گرفتم

از همان روزی که به زور با منیژه ، آمپول بازی کردم

یک روز که بابا رفته بود اداره

من را با خود برد، بابا آن روز به من گفت : آقازاده

روزهای آقا زادگی من

با کتک زدن دختران هم سن و سال و چال کردن عروسک هایشان می گذشت

همین روزها بود ، که فهمیدم غرور و تکبر چیست ؟

سه ساله که بودم

یک روز دیدم ، مادر دوباره شکمش برآمده است

دلم برایش سوخت ، آن روز که پدر ، مادر را به آزمایشگاه برد

تا علت برآمدگی شکم را جویا شود

افروخته و عصبانی به منزل بازگشت

به او گفته بودند : خواهر من 8 ماه دیگر به دنیا می آید

پدر آن شور و شوق حاملگی من رابرای خواهر نداشت

حتی روزی که قرار بود به دنیا بیاید

مأموریت خارج از استان گرفت و رفت

یک روز من به قصد مرگ ، خواهر کوچولوی خودم را کتک زدم

و پسر بودنم را به رخش کشیدم

من و خواهر بزرگ می شدیم، مدرسه می رفتیم

من در ناز و نعمت ، خواهر در بی خیالی و حسرت

یادم نیست ، 12 ساله بودم که دیدم ، خواهرم یک روز با چادر سفید رنگی

که بر حاشیه بالایش روبانی قرمز رنگ ، به قصد خوشگلی دوخته بودند

جلو من ظاهر شد

علت را از مادر پرسیدم ؟ گفت :

پروانه به سن تکلیف رسیده است ، او 9 ساله است

از پروانه پرسیدم تکلیف چیست ؟ منظور تکلیف شب آقا معلم است؟

پروانه گفت : نه ! تکلیف دین است

یعنی چه ؟

یعنی از امروز من برای پسر عمو ، مسلم پسر دایی رضا ، نامحرمم

محرم دیگه جیست ؟

محرم یعنی اینکه :  مسلم و پسر عمو موهای من را دیگر نباید ببیند

من نباید بدون روسری و چادر جلو آنها بیایم

پروانه عروسکش از زیر چادر افتاد و گفت

تکلیف این است که من از امروز

نماز بخوانم ، اصول را رعایت کنم ، فروع را تقلید کنم

گیج و مات شده بودم ، من از پروانه 3 سال بزرگتر بودم

من 12 ساله بودم و غیر از تکلیف مدرسه ، هیچ تکلیفی نداشتم

می گویند تا 15 سالگی همینطور آزادم و تکلیف ندارم

من بعضی روزها جلو شهروز پسر آقا عمو و مسلم پسر دایی رضا

چادر از سر پروانه  می کشیدم

پروانه جیغ می زد ، گریه می کرد و من کیف می کردم

من در 15سالگی هم ، خیلی اهل تکلیف نبودم

آنقدر چشم چرانی می کردم که حتی از زیر چادر ، برآمدگی های دختران را می دیدم

تازه یک روز پدرم ذوق می زد و می گفت ، پسرم فلانی هاش کف کرده

آن روز من نمی فهمیدم معنی کف چیست ؟

تا اینکه وقتی شکم ترانه  در فیلم " من ترانه 15 سال دارم "  را دیدم

دبیرستان می رفتم و به بهانه کلاس های تقویتی کنکور

هر روز در خیابان پرسه می زدم ، متلک می گفتم

و خواهرم پروانه ، لباس هایم را اتو می زد ، اتاقم را تمیز می کرد

عمو یک روز ، به پدرم گفت : عقد دختر عمو و پسر عمو در آسمان بسته شده است

و با ناباوری برای خواهر کوچولویم نشانه آوردند و حلقه بر دستش کردند

من آزاد و رها درس می خواندم

پدرم این روزها من را آقا دکتر خطاب می کرد و پُز می داد

من پس از ان همه کلاس کنکور و تقویت هوش و حواس

دانشگاه آزاد قبول شدم تا پدر من را آقا مهندس خطاب کند

سال سوم دانشگاه ، خواهرم پروانه حامله بود

و روزی که فارغ التحصیل شدم ، پروانه با پیشرفت قبایه ، پوشک عوض می کرد

بابا یک روز به خانه آمد و گفت : قسمت نشد تو را جناب سروان خطاب کنم

بابا با پارتی بازی ، من را از خدمت نظام معاف کرده بود

و من خوشحال و آزاد به سوی خانه پروانه رفتم

پروانه آشفته بود ، صورتش کبود و کتک خورده بود

یاد دوران بچگی افتادم که چقدر آن روز ، پسر بودنم را با کتک زدن پروانه به رخ کشیدم

دلم برای پروانه سوخت ، چادر به سرش انداختم و او را به منزل پدر بردم

پدر هم او را کتک زد و از رنگ سفید چادر و کفن درس اخلاق داد

دلم برای پروانه سوخت ، دلم برای مردی و مردانگی  هم سوخت

از مرد ، پسر ، شازده پسر ، گل پسر بدم آمد

 از معادله دو مجهولی که xو y دارد و از بردار x و y هم

روزها با خواهرم به دادگاه می رفتیم ، دادگاه خانواده

حاج آقا خواهرم را نصیحت می کرد : به شوهرت محبت کن ، خانه را گرم کن

خواهرم اشک می ریخت ، گریه می کرد ، می گفت : حاج آقا هر روز کتکم می زند

زن دوم می خواهد و حاج اقا می گفت : بساز ، زندگی کن

پروانه باز به خانه رفت و  کتک خورد و تحقیر شد

پسر عمو پا را در یک کفش کرده بود و قصد طلاق داشت

طلاق توافقی ، بدون مهریه و نفقه

و خواهر زیر بار نمی رفت ، آخر ! بال پروانه سوخته بود

پروانه باز کتک خورد ، آنقدر که چادر به سر کرد و گفت : مهرم حلال ، جانم رها

خواهر زیبای من ، پروانه کوچک من ، همو که فرشته ها عقدش را در آسمان بسته بودند

همو که روز ی عسل بود ، عروسک بود ، ملوس بود ، کدبانو و خانم بود

دوشیزه مکرمه بود ، زوجه پسر عمو بود

همو که رفته بود گل بچینه ، گلاب بیاره

حالا مطلقه است ، ضیفه است

 و نگاه حتی پدر

به زن مطلقه 

نگاه دیگر است

من گل پسر نیستم ، من نامردم