موسس و رئيس بانك اهداكنندگان سلوهاي بنيادي ايران چه كسي است ؟

 

اگر نشاني از او مي خواهي به سراغ طلوع خورشيد برو ، به سراغ اميد و آرزو برو ، به سراغ سپيده  و بامداد برو ،به سراغ ديدگان اشك آلود هزاران پدر و مادر دردمندي برو كه زندگي دلبندانشان در آرزوي پيوند خوردن به سلوهاي بنيادي است.

اگر نشاني از او مي خواهي به سراغ مونس نادري ها برو و از او سراغ دردانه نادرش را بگير ، سراغ دانشمند جوانش را بگير كه موسس و رئيس حياتي ترين بانك دنياست ، بانكي كه سرمايه اش سلول هاي بنيادي است ، بانكي كه اميد و آرزو را وام مي دهد و زندگي را مي خرد  ، اعضاي اين بانك هزاران كودك و نوجوان سرطاني ، مبتلايان به بيماري هاي بدخيم خوني ، بيماران نقص ايمني مادرزادي ، مبتلايان به تومرهاي مغزي و.. مي باشند كه آخرين پناهگاه و توقفگاهشان براي زندگي دل بستن به همين بانك و سلول هاي بنيادي آن است .

كليد آين بانك در دستان دكتر امير علي حميديه  فوق تخصص خون ، سرطان و پيوند سلول هاي بنيادي كودكان مي باشد ، دكتر حميديه فرزند برومند سركار خانم مونس نادري ( نوه زنده ياد حاج نعمت الله نادري پيش كسوت تعليم و تربيت شهرستان بافت ) مي باشد.

 اين دانشمند جوان ، نه تنها باعث افتخار و مباهات شهرستان بافت ، بلكه كشور ايران بوجودش افتخار مي كند.

دكتر حميديه با همه جواني كه دارد ، رياست بخش پيوند سلول هاي بنيادي كودكان و موسس و رئيس بانك HLA( بانك اهدا كنندگان سلول هاي بنيادي ايران  را عهده دار هستند ، اين بانك ، نخستين بانك در منطقه شرق مديترانه و خاور ميانه مي باشد.

در كارنامه پربار دكتر حميديه اين عنوان ها را نيز مي شود با افتخار نظاره كرد :

رئيس بخش پيوندسلول هاي بنيادي كودكان بيمارستان شريعتي

نماينده انجمن پيوند سلول هاي بنيادي خونساز شرق مديترانه در مجمع جهاني پيوند سلول هاي خونساز

دانشيار دانشگاه علوم پزشكي تهران و عضو هيئت علمي دانشگاه

برنده جايزه بين المللي در زمينه پيوندهاي خونساز در سال 2009 سئول كره جنوبي ،2010 اورلاندا آمريكا ، 2011سيدني استراليا ، 2012 تهران و حيدرآباد هند 

برنده جايزه ملي كتاب سال و پژوهشگر برتر كشور

سخنران مدعو كنگره هاي معتبر ملي و بين المللي

مجري ده هاي طرح تحقيقاتي در زمينه خون ، سرطان و پيوند سلول هاي بنيادي

دفتر كار دكتر حميديه ( بخش پيوند سلول هاي بنيادي بيمارستان شريعتي ) ميعادگاه و توقفگاه هزاران پدر و مادر دردمندي است كه جگر گوشه هايشان مبتلا به امراض خوني و سرطاني هستند و شفا و درمان دلبندانشان به سلول هايي بنيادي وابسته است كه در بانك تحت رياست اين دانشمند جوان ذخيره شده است .

اين مركز توانايي انجام 400 پيوند سلول هاي بنيادي را دارد ،سلول هايي كه برخلاف ديگر سلول ها وظيفه مشخصي ندارند و در حقيقت سلول هايي هستند كه منتظر هستند تا براي انها ايفاي نقش شود ، سلول هايي كه مي توانند تقسيم و نوسازي شوند.

دكتر حميديه علاوه بر تخصص و اعتبار علمي و بين المللي كه دارد ، ويژگي هاي اخلاقي و انساني ارزشمندي دارد كه از او شخصيتي دوست داشتني و رئوف و مهربان ساخته است كه نوشتن را براي من بسيار سخت مي كند .

تواضع و فروتني دكتر امير علي حميديه تا بدان حد بود كه حاضر نمي شد بيوگرافي خودش را در اختيام بگذارد.

فرزند مونس نادري ها ( يار و ياور همه همشهريان در دانشگاه تربيت معلم ) كه  برنده جايزه كلينيكال دهمين كنگره بين المللي آسيا- اقيانوسيه نيز مي باشد ، توانسته است با استفاده از راديوداروها در پيوندهاي سلول هاي بنيادي براي كودكان مبتلا به سرطان ، روش جديدي را براي درمان اين كودكان مبتلا به نور و بلاستوما بكار گيرد كه در نوع خودش كم نظير است.

دكتر حميديه اين دانشمند جوان كشورمان اين طرح تحقيقاتي حود را از 4 سال پيش آغاز كرده و نتيجه آن ، خودكفايي كشور در توليد انواع راديو داروها توسط دانشمندان سازمان انرژي اتمي كشورمان شده است.

در محل كار دكتر حميديه مي شود روي گلبرگ ظريف شقايق ، جايي براي شبنم يافت ، در نگاه صميمي دكتر حميديه مي شود، به زندگي خيره شد و هزاران كودك و جوان مبتلا به سرطان و بيماري هاي خوني را ديد كه چگونه به علم و سلول هاي بنيادي بانك دكتر امير علي اميد بسته اند و حيات را طلب مي كنند .

دكتر مرا ببخش ، واژه هايم شرمنده رفعت و رآفت تويند ، مرا ببخش كه بيش از اين نتوانستم نقش حياتي بانك تو را بانگ بر آرم . به وجودت افتخار مي كنيم و به سركار خانم مونس نادري كه چنين فرزند دانشمندي را در دامان پر مهرشان پرورش داده اند ، تبريك مي گوييم. 

يادمان باشد : وقتي اميدها ته مي كشد و انتظارها به سر مي رسد ، دكتر امير علي يا علي مي گويد و با سلول هاي بنيادي بانگش ، زندگي و حيات را رقم مي زند. حميد هرندي

 

معرفی شاعر جوان محمد حسن اسفندیارپور

 

ای کاش می آمد کسی از کوچه ی احساس

تا سد کند غم را که در روحم به جریان است

یک بغض کهنه در گلویم مانده از دیروز

این من ، من خسته خدایا شاید انسان است

جایی برای ماندنم دیگر نمی بینم

وقتی حضورم در کنارت مثل مهمان است

می خواهم از دریا بسازم خانه ای اما

دریا برای من همیشه شکل توفان است

این ابیات بخشی از سروده شاعر جوان و جویای نام " محمد حسن اسفندیارپور" است که این روزها با همه جوانی اش ، به بزرگی شعر می گوید و در جشنواره های  مختلف استانی و کشوری  افتخار کسب می کند.

می خواستم برای معرفی او از نام پدر بزرگش ، استاد ارجمند اسفندیار اسفندیارپور مدد بگیرم  که دیدم محمد حسن ، آنقدر سروده هایش پرمایه و حضورش  در جشنواره ها  افتخار آمیز هست که پدر بزرگ هم از اینکه محمد حسن رد پایش را دنبال می کند ، بسیار خرسند است.

محمد حسن اسفندیار پور فرزند پدرام در بهار 1371 ، شکوفه زد و در دوران نوجوانی فعالیت های هنری و تجسمی را دنبال کرد.

شعر سرودن و حضور در جشنواره های مختلف ،  این روزها برای محمد حسن کارنامه ای پربار را رقم زده است ، کارنامه جوانی که در ابتدای راه ،  برگزیده شدن در چندین جشنواره کشوری و استانی مانند : جشنواره سیمرغ ، جشنواره کلیم کاشانی ، ولایت ، شعر استان و عضویت در انجمن قلم و انجمن شعر خواجوی کرمانی را می شود در آن دید.

این نام " محمد حسن اسفندیارپور " را بخاطر بسپارید ، در آینده ای نه چندان دور ، باید در پیشخوان کتابفروشی ها  در بدر دنبال مجموعه اشعارش باشیم .

از او قول گرفته ام ، اشعارش را در قسمت شعر و مطالب دوستان وب سایت ، به همه ماها هدیه بدهد.

آیا مهدی مجد وزیری نسب را می شناسید؟

 

وی در سال 1335 در بافت کرمان متولد شد ، دوران تحصیلات متوسطه را در بافت گذراند و در سال 1355 از طریق آزمون وارد دانشکده صدا و سیما شد و دوره تخصصی رشته فیلمبرداری را در آن دانشکده به پایان رساند.

وی پس از اتمام تحصیلات به استخدام صدا و سیما در آمد ، این همشهری هنرمند با توجه به هوش و ذکاوت بافتی بودنش و تخصص و تکنیک هایی که در خصوص فیلمبرداری  داشت ، پله های ترقی را طی کرد و حاصل این هوش ، تخصص ، ذوق وهنر آن شد که کارگردان بنام کشور ان را به عنوان فیلمبردار ، مدیر گروه فیلمبرداری یا دسیار فیلمبردار در کارهایشان انتخاب کردند.

مهدی مجد وزیری نسب تا کنون

 مدیر فیلمبرداری فیلم های : ابجد با بازیگری عبدالرضا اکبری ، قلب های ناآرام با بازیگری مجید مظفری و نیکو خردمند ، بازی با مرگ با بازیگری عبدالرضا اکبری

فیلمبردار فیلم های : ازدواج صورتی با بازیگری خسرو شکیبایی و بهرام رادان ، سرزمینی دیگر با بازیگری فرامرز قریبیان

دستیار فیلمبردار فیلم های : رقص خاک با بازیگری ابوالفضل پور عرب و چنگیز وثوقی ، سفر عشق با بازیگری داریوش ارجمند و پرویز پورحسینی، لنگرگاه با بازیگری جهانگیر الماسی و علیرضا خمسه  و در فیلم مجنون به کارگردانی رسول ملاقلی پور  همکاری داشته است.

این همشهری هنرمند در تعداد  بیشماری دیگر از فیلم های کوتاه ، بلند و سریال های تلویزیونی  به عنوان فیلمبردار ، مدیر گروه فیلمبرداری یا دسیار فیلم بردار کار کرده است ، وزیری نسب در سال 1380 به افتخار بازنشستگی در سازمان صدا و سیما نائل شد و هم اکنون بصورت آزاد در زمینه فیلمبرداری و تصویر برداری کار تخصصی خودش را ادامه می دهد.

 

آب  و ادیان

 

روح و روان آب ، آدمی را هدایت می کند و افرادی که مجذوب زیبایی بلورهای اب می شوند، با یکدیگر مرتبط و سپس همنوا خواهند شد ...

گزیده ای بود از کتاب " آب و ادیان " که به تازگی توسط همشهری بارانی ما ، محمد برشان تهیه و منتشر شده است .

کتاب " آب و ادیان " نقش  و اهمیت آب را در اساطیر یونان ، در دین یهود ، در آئین مسیح و هندو ، در زرتشت وائین مندایی و در اسلام  و ....به تحیقیق و پژوهش در آورده است.

کتاب "آب و ادیان " به شمارگان 1500 جلد توسط انتشاراتی خط فاصله منتشر شده  و در پیشخوان کتابفروشی ها موجود است ، برای محمد برشان عزیز که  به کتاب های بارانی و خیس او عادت کرده ایم ، تندرستی و پیروزی را خواستاریم ، قلمت پر جوهر و فضل و دانش ابی ات پر باران

شاعره همشهری ، رضوان صفی جهانشاهی

 

جوان است و جویای نام ،  طاقت سکوت همواره  در برابر اراده اش  تاب نیاورده و به شلوغی های شاعرانه اش تعظیم کرده است.

 با شعرش ، شعور و شیدایی را شاعری می کند و کلمات را  آنگونه به رقص وا می دارد که گویی از حنجره دریا یا صحرا بر آمده است.

وقتی شعرش را می خواند ، انگاری تو را با نخ به اشعارش می دوزد ، گویی صدایی را از بالا ، از رنگین کمان ، از درون باران و از عمق آینه می شنوی ، شعرش آنقدر شفاف هست که می شود به درونش رفت ، خیس شد ، آفتاب گرفت و روشنی ها را رقم زد.

رضوان صفی جهانشاهی ، شاعره همشهری که 31 غزل از بهار زندگی اش را ورق زده است ، 15 سال سابقه ادبی را در این بهاران ، غزلسرایی کرده است.

این شاعره جوان  که نفر اول کشور در جشنواره کشوری با عنوان آیه های بیداری در استان یزد می باشد ، نفر برگزیده جشنواره استانی شعر فجر استان در سال 1388 و برگزیده ویژه جشنواره شعر رضوی شهرستان بافت نیز در همان سال می باشد.

خانم جهانشاهی در سال 1389 هنرمند برگزیده سال در روز ملی جوان و برگزیده جشنواره استانی شعر ما در سال 90 نیز هست ، وی نفر اول جشنواره سراسری یادمان ولایت شهرستان جیرفت و نفر اول جشنواره مهدویت سال 90 و نفر اول جشنواره رضوی شهرستان بافت در همان سال نیز می باشد.

 

معرفی چهره های فرهیخته و ماندگار شهرستان بافت( ابوالقاسم سالاری)

 

ابواقاسم سالاری (حیران)

فراق روی تو آزار می دهد ما را          بگو چه چاره بود قلب نا شکیبا را

پرنده ای که پر و بال سوخت ز آتش هجر    چگونه راه برد آشیان عنقا را

                                                                           (حیران)

حیران تخلص یکی از چهره های ماندگار و ادب دوست شهر و دیارمان بافت است.

وی در سال 1302 شمسی متولد شد ، پدرش ابوالفتح خان از اهالی بخش خَبر بود که در عنفوان جوانی به انگیزه تمایلات روشنفکرانه به کرمان مهاجرت نمود و در اداره املاک آن زمان ( اداره خالصات) مشغول به کار شد ، وی با زنی مومنه ازدواج نمود و ثمره این ازدواج ابوالقاسم سالاری یا همان حیران  می باشد .

مرحوم ابوالفتح خان در سال 1304 به علت بیماری همسرش و ناسازگاری هوای کرمان با بیماری وی ، به بخش مرکزی بافت که در آن سال ها به بخش اقطاع افشار معروف و محلی ییلاقی و خوش آب و هوا بود ، مهاجرت نمود و به کار کشاورزی پرداخت، وی در سال 1310 به دیار باقی شتافت و بدین سان ابوالقاسم سالاری در حالی که 8 سال بیشتر نداشت ، در حساس ترین فصل زندگی خود ، پدر را از دست داد و تحت سرپرستی برادرش محمود آموزگار قرار گرفت.

حیران پس از تحصیل دوران ابتدایی و متوسطه در سال 1321 در وزارت کشور استخدام و در بخشداری بافت مشغول کار شد.

ابوالقاسم سالاری پس از مدتی به سیرجان منتقل و به عنوان معاون فرمانداری سیرجان منصوب شد و مدتی هم شهردار آن شهر بود.

وی سپس فرماندار شهرستان بم  و جیرفت شد و  در دیگر شهرهای لار ، جهرم ، فسا ، فیروزآباد و قم با عنوان فرماندار منشا توسعه و پیشرفت در این شهرها شد.

ابوالقاسم سالاری در آخرین سمتش به عنوان فرماندار اراک منصوب و پس از 36 سال خدمت بازنشسته شد  و پس از بازنشستگی در تولیت آستان حضرت معصومه (س) مشغول به کار شد.

صراحت لهجه ، تواضع و رک گویی از خصوصیات بارز ایشان در دوران فرمانداری بود ، در سال 1347 ش کنفرانس فرمانداران سراسر کشور با حضور تنی چند از معاونان و مدیران کل وزارت کشور و مقامات محلی در سالن تازه تاسیس اجتماعات جمعیت شیر و خورشید سرخ استان کرمان و به منظور بررسی امور عمرانی  تشکیل شد و 10 روز ادامه داشت.

در پایان کنفرانس قرار شد که یکی از فرمانداران به نمایندگی شرکت کنندگان در کنفرانس سخنرانی کند و از برگزارکنندگان کنفرانس تشکر نماید، ابوالقاسم سالاری  فرماندار قم از سوی فرمانداران سراسر کشور انتخاب شد که این نطق را انجام دهد.

انتظار این بود وی  به تجلیل و تشکر از برگزارکنندگان  بپردازد ، ولی وی پس از خوش آمد گویی گفت : بهتر  بود هیئت مدیره جمعیت شیر و خورشید سرخ کرمان ، به جای ساختن این سالن  و وسایل تزئینی و فرش های نفیس و گرانبهایش ، چند باب درمانگاه کوچک در اقصی نقاط دورافتاده این استان که اهالی آنها احتیاج مبرم به آن دارند ، می ساختند و با این عمل هم گامی در اجرای اهداف جمعیت بر می داشتند و هم موجبات رضایت خداوند را فراهم می کردند.

سخنرانی وی علاوه بر اینکه تعجب حاضران و اولیا وزارت کشور را برانگیخت و گروهی در انتظار بودند که وی با این نطق شدید مورد  مواخذه قرار بگیرد ، ولی بلافاصله مرحوم فروغ ریاست جمعیت ضمن تأئید صحبت های وی ، به توجیه ساخت این سالن که نیاز استان می باشد پرداخت و در نهایت قرار شد پیشنهاد ابوالقاسم سالاری در ضرورت حذف هزینه های غیرضروری و تشریفاتی در بخشنامه پایانی  نوشته شود.

ابوالقاسم سالاری ، شاعری وارسته و دارای خطی خوش بود. او در دوران زندگی خویش ، مردی صریح اللهجه با روحیه ای منتقد بود و همواره سعی می کرد از اعمال نفوذ  متنفذین و مقامات در امور مربوطه جلوگیری و در امر هزینه ها رعایت صرفه جویی را داشته باشد.

آثار ادبی وی " سلام " نام دارد که مشتمل بر غزلیات ، مثنویات ،قطعات ، رباعیات و دیگر منظومات می باشد که اولین آن در آبان ماه سال 1358 منتشرشد.

این مجموعه که بیش از 334 صفحه است ، با خط زیبای خودش کتابت شده و حاوی مجموعه اشعار  غزل ، قصیده ، مثنوی و قطعه های اوست و با آنکه با فروتنی اظهار می دارد که این اشعار مرثیه هایی است برای دل پریشان خود که بر  مزار دل خود  گریسته است ، اما اشعار وی هم از لحاظ معنی پر محتوا و آموزنده و هم از لحاظ اسلوب و قالب زیبا شور انگیز است.

وی در اواخر عمر با عزتش به آبادی قلعه نو خرقان از توابع شاهرود رفته و در جوار مقبره عارف مشهور شیخ ابوالحسن خرقانی اقامت گزید و به تألیف دیگر آثارش مشغول شد.

ابوالقاسم سالاری ( حیران ) در تاریخ 27/3/1388 در تهران جان به جان آفرین داد و در قطعه نام آوران دفن شد.

ما رابجز از غم تو دلسوزی نیست 

جز ناوک چشم تو جگر سوزی نیست

در خلوت انس ما به شبهای دراز    

          جز روی مهت شمع شب افروزی نیست

                                              ****

گویند زمامه ظالم و غدار است    

                 گویند که روزگار بس جبار است

من معتقدم که نیست اینسان به خدا    

               بدها همه از مردم بدکردار است

                                             ****

گفتم قدمت گفت تو را بر دیده        

              گفتم کرمت گفت تو را بخشیده

گفتم که تو را بسی بخلوت دیدم    

              گفتا که بگیر دیده را نادیده

                                                                             ( حیران )

                                             **** 

منابع : چهره های ماندگار ( محمد دانشور) ، تذکره شاعران کرمان (دکتر حسین بهزادی) ، دیوان اشعار ( ابوالقاسم سالاری )

کمال رضایت(بخش پایانی)

اولین شنبه ای که قرار بود رضایت نامه بیاورند ، عده ای آوردند و عده ای نیاوردند و کتک خوردند. یکی از کتک خورده ها همین فریبرز بود و ناظم از تمام آنها تعهد گرفت که شنبه بعد رضایت نامه بیاورند که از اخلاق و رفتار  آنها در خانه رضایت حاصل هست یا نیست ؟ و در صورت نیاوردن رضایت نامه گفت : از مدرسه اخراج می شوند.

آقای صادقی ، پدر فریبرز ، خودش در مدرسه دیگری ناظم بود و بسیار جدی ، مرد متین و موقر و آداب دانی بود. حتی وقتی بچه های دبستانی در کوچه به او سلام می کردند ، نه تنها می ایستاد ، جواب سلامشان را می داد و احوالشان را می پرسید ، بلکه به پدرشان هم سلام می رساند. این بود که دانش آموزان که از روبروشدن با آموزگاران ، در بیرون مدرسه ، حتی اگر معلم مدرسه دیگری هم بود ، فرار می کردند ، سعی می کردند خودشان را سر راه آقای صادقی قرار بدهند و به او سلام بکنند.

شنبه بعد فریبرز با رضایت نامه آمد و رضایت نامه او بر خلاف دیگران که روی یک برگ کاغذ کاهی کثیف و برخی حتی مچاله شده بود ، در یک پاکت تمیز و سربسته بود . البته از نظم پدر فریبرز انتظاری غیر از این هم نمی رفت. فریبرز هم طوری آن را در دستش گرفته بود که همه می دیدند ، حسرت می خوردند و از رضایت نامه خودشان خجالت می کشیدند.

ناظم سر صف رضایت نامه ها را دید ، اما پاکت فریبرز را گرفت و با خودش برد و تا به درگاه سالن رسید آن را باز کرد و خواند.در درگاه ایستاد و گفت : فریبرز صادقی ، فریبرز با صدای بلند گفت  : بله ، ناظم گفت : بیا بیرون

دو طرف سالن دو تابلو بود که روی یکی نوشته بود تشویق و روی دیگری تنبیه ، به فریبرز اشاره کرد که برود زیر تابلو تنبیه بایستد ، فریبرز پایش شُل شد و یواش یواش زیر تابلو رفت.

ناظم رضایت نامه را از داخل پاکت  در آورد و با صدای بلند خواند : از اخلاق و رفتار بنده زاده ، فریبرز صادقی ، ابداً رضایت حاصل نیست. ترکه ای از دست فراش گرفت و به فریبرز گفت : دستت را بگیر ، فریبرز هر دو دستش را به تناوب گرفت و ضربه از پس ضربه بود که بر دستانش فرود می آمد. با هر ضربه به هوا می پرید و می کفت : آقا به جان خودتان غلط کردیم ، ناظم هم می گفت : به جان خودت و ضربه بعدی را می زد.

در هفته های بعد ، فریبرز رضایت نامه هایش را پاره می کرد ، چون کسانی که رضایت نامه نداشتند کمتر کتک می خوردند تا کسانی که رضایت والدین از اخلاق و رفتار آنها در خانه حاصل نبود. یک روز هم ناظم به فریبرز پیله کرد که اگر شنبه بعد رضایت نامه نداشته باشد بهتر است که به مدرسه نیاید، یا با پدرش بیاید و توضیح دهد که چرا رضایت نامه ندارد . فریبرز هم تصمیم گرفت که آن هفته پسر سربراهی بشود تا رضایت نامه خوبی بیاورد.

گرچه برای  فریبرز بسیار مشکل بود  ، ولی نهایت سعی خودش را کرد، از هیچ دیواری بالا نرفت ، قفل گنجه مادرش را نشکست ، جهت آب جوی خانه همسایه را عوض نکرد تا وسایلشان خیس بشود ، آب باغ کسی را روی باغ دیگری نبست ، لامپ هیچ چراغی را نشکست، از بالای درخت کلاه عابرین را برنداشت ، چشم مرغ و خروس های همسایه ها  را نشانه نگرفت و البته یکی دو مورد را هم مادرش رفع و رجوع کرد . از جمله در یک روز بارانی ، وقتی که دختر بخشدار می بیند راهش با فریبرز یکی است و فریبرز دارد خیس می شود ، دلش می سوزد ، او را زیر چتر خودش می گیرد ، اما فریبرز وسط راه پای او را نیشگون می گیرد.

خانم بخشدار سراغ مادر فریبرز می رود و مادر فریبرز با التماس از او می خواهد که موضوع را به بخشدار نگوید ، تا پدر فریبرز هم با خبر نشود که خون به پا می کند و قول داده بود خودش فریبرز را حسابی تنبیه کند ،برای محکم کاری هم به خانم بخشدار گفته بود : این جوری برای خودتان هم بهتر است، شما در اینجا غریب هستید ، مردم را نمی شناسید ، مردم فضول هستند ، در دروازه را می شه بست ولی در دهن مردم را نمی شه ، از کاه کوهی می سازند، یک کلاغ ، چل کلاغ می کنند و به این ترتیب خانم بخشدار را روانه کرد.

اما هنوز از این مسئله آرام نگرفته بود که زن یکی از همسایه ها ، در حالی که پسر سرشکسته اش را بدنبال خودش می کشید ، به در خانه آنها آمد  و گفت : ما باید از این پسر شما به کجا فرار کنیم ؟ چند روزی بود که مرغ و خروس هایمان آسایش داشتند ، گفتیم خدا را شکر . حالا زده سر پسرم را شکسته.

پسرش گفت : نمی خواست سر من را بشکند ، می خواست برای خودم گنجشکی بزند که سنگ خورد به شاخه درخت ، برگشت خورد توی سرم. زن همسایه به پسرش گفت : تو دیگه خفه شو ، مادر فریبرز هم آنها را به داخل خانه دعوت کرد و با یک کیسه گردو و انار و بِه از دلشان در آورد، تا به گوش آقای صادقی نرسد ، به این ترتیب آن هفته به خیر وخوشی گذشت ، تا پنج شنبه

آقای صادقی در نگهداری انگور در زمستان شهره بود و همه می دانستند که خانواده او در شب یلدا و حتی شب عید انگور تازه می خورند. وسط تابستان خوشه های انگور را کیسه می کرد و هوا که رو به سردی می رفت آنها را می چید و با همان کیسه ، از بندهایی که در اتاقک مخصوصی بود و برای همین کار از خشت و گِل درست کرده بود و تاریک و خنک بود ، آویزان می کرد.

انگورها همچنان تازه می ماند و گاه بعنوان تعارف برای بعضی از روسا هم می فرستاد.پنج شنبه شب ، شب یلدا بود و آقای صادقی همکارانش را برای خوردن انگور تازه دعوت کرده بود.

آقای صادقی علاوه بر اینکه ناظم مدرسه بود ، بخاطر خط خوشی هم که داشت ، معلم خط هم بود و همیشه این سرمشق را برای امتحان  خط می داد که :گر صبر کنی  ز غوره حلوا سازم.

برگه های امتحانی را هم برای نمره دادن به خانه می برد و این ضرب المثل ورد زبان فریبرز هم شده بود. وقتی که مادرش از دست او عصبانی می شد و می گفت : کاشکی تو را نزائیده بودم ، تو کی می خواهی آدم بشوی ، در جواب مادرش می گفت : تا این غوره حلوا بشود ، من هفت کفن پوشانده ام.

آن شب وقتی که مهمانان آمدند ، آقای صادقی برای آوردن انگور به اتاقک رفت ، اولین کیسه را که باز کرد ، بجای انگور در آن شاخ و برگ بود و کاغذی که رویش نوشته شده بود : گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی .
به همین ترتیب کیسه دوم و سوم و چهارم و آقای صادقی که نمی دانست جواب مهمانان را چگونه بدهد ، چند تا کیسه باز نشده را برداشت برد و در حضور مهمانان باز کرد . گرچه این ماجرا باعث شد که به همکارانش ، بیشتر از انگور خوردن ، خوش بگذرد ، اما آقای صادقی خون خودش را می خورد .مادر فریبرز هم که هوا را پس می دید ، او را فراری داد، برد خانه خواهرش و از او خواست چند روزی فریبرز را نگه دارد تا آبها از آسیاب بیفتد ، اما چیزی که خراب شده بود ، موضوع رضایت نامه بود، که دیگر کار از کار گذشته بود.

اما مادر فریبرز از پا ننشست  و از صبح جمعه ، گاه با اوقات تلخی و گاه با خوش رویی و تملق ، سرانجام آقای صادقی را راضی کرد که رضایت نامه ای را برای فریبرز بنویسد و چون خودش سواد نداشت او را قسم داد که بنویسد : رضایت حاصل است.

آقای صادقی هم از خر شیطان پائین آمد و با لبخندی به زنش گفت : به جان عزیز خودت می نویسم رضایت حاصل است. به این ترتیب خیال مادر راحت شد ، رضایت نامه را گرفت ، برد خانه خواهرش و داد به فریبرز

فریبرز هم ، علیرغم دسته گلی که به آب داده بود ، صبح شنبه ، شاد و خندان وارد مدرسه شد . رضایت نامه ای را هم که دیگر در پاکت نبود و نوشته بود : رضایت حاصل است ، دستش گرفته بود و پُز می داد.

زنگ خورد . همه به صف شدند . گروه پرچم سخنرانی کرد و همه را به راه راست هدایت کرد . سپس برای دیدن لیوان ، دستمال ،یقه سفید کت ،تمیزی دست ها و رضایت نامه ها شروع به بازدید کرد، به فریبرز که رسید و رضایت نامه اش را خواند ، کمی مکث کرد ، رضایت نامه اش را در جیبش گذاشت و رفت در درگاه سالن ایستاد و بجای اینکه بگوید : بروید کلاس و صف ها یکی یکی از کلاس اول تا ششم روانه کلاس ها بشوند ، گفت : فریبرز صادقی ، فریبرز هم با صدای بلند که توجه همه را جلب کند،  گفت : بله

ناظم گفت : بیا بیرون و اشاره کرد برود زیر تابلو تنبیه، فریبرز که تصور کرد ناظم اشتباه می کند ، به تابلو تشویق اشاره کرد که یعنی تابلو تشویق این طرف است ، نه آن طرف.

ناظم دوباره با حرکت سر که یعنی خودم می دانم ،اشاره به تابلو تنبیه کرد .سپس فراش را صدا کرد و گفت : ترکه

فراش هم از میان دسته ای ترکه اناری که در دستش بود بهترینش را جدا کرد و به ناظم داد.ناظم به فریبرز گفت : دستت را بگیر، فریبرز گفت : آقا از ما رضایت حاصل است .

ناظم گفت : گفتم دستت را بگیر ، فریبرز اولین ترکه را که خورد مثل فنر به هوا پرید و گفت : ما که رضایت نامه داریم ، چرا می زنید ؟ ناظم گفت : آن یکی  ، فریبرز دست دیگرش را گرفت  و باز ترکه با شدت هر چه تمامتر فرود آمد ، همه در حیرت بودند ، کسی که هم رضایت نامه دارد و هم نوشته شده رضایت حاصل است ، چرا کتک می خورد ؟ فریبرز هم مرتب می گفت : آقا چرا ما را می زنی ؟ ما که رضایت نامه داریم.

سرانجام ناظم گفت : عدم رضایت حاصل است ، یعنی چی ؟ فریبرز در حالی که داد می زد و اشک می ریخت ، دماغش را بالا کشید و گفت : یعنی حاصل است  و ناظم آخرین ضربه را که زد گفت :  عدم رضایت حاصل است ، یعنی رضایت حاصل نیست. امشب هم این را پنجاه دفعه  می نویسی ، فردا میاری دفتر.

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

کمال رضایت( بخش  نخست)

 

کمال رضایت نام یکی از داستان های کتاب " اعتراف" دکتر ضیاء الدین نیک نفس است که خواندن آن درروزهای اول ماه مهر خالی از لطف نیست .

فریبرز همکلاسی دوران دبستان دکتر بود که مهندس شده بود و در یکی از شهرها آدم موفقی بود . اسم دکتر را روی تابلو خوانده بود و به دیدنش آمده بود.دکتر در همان نگاه اول او را شناخت.هر چند که نزدیک به پنجاه سال او را ندیده بود.

مثل همان زمان دبستان یک لبخند دائمی بر لبش بود ، اما  بدون شیطنت های آن دوران .شیطنت هایی که هر قدر برای همکلاسی هایش شیرین بود و بجز زمانی که کتک می خورد ، حسرتش را می خوردند که چرا شجاعت او را ندارند ، برای ناظم ، معلم و خانواده اش عذاب آور بود.

هیچ نقطه ای بلندتر از آن ، در مدرسه و کوچه و بیابان و کوه و درخت ، نبود که به چشم بر هم زدنی به بالای آن نرسد. در حیاط مدرسه ، صنوبرهای بلندی بود که یک عقاب بر بالاترین شاخه آنها می نشست. تنها او بود که شرط می بست که تا جایی عقاب نشسته است بالا برود و از همان بالا به درخت دیگر برود و پائین بیاید.

رفتن به پشت بام مدرسه و سرشاخه های گردوی حیاط مدرسه که دیگر برای او آب خوردن بود.کفتربازی ، از روی بام مدرسه ، کار هر روزه اش  بود. نشانه گیری اش ، با تیر و کمانی که به آن دوشاخه می گفتند حرف نداشت ، سنگ کوچکی در میان چرم دوشاخه  ( کوش )می گذاشت ، لاستیک را می کشید ، یک چشمش را می بست و با چشم دیگرش از وسط دوشاخه نگاه می کرد ، سنگ را رها می کرد و گنجشک از بلندترین شاخه هر درختی که نشسته بود ، نقش بر زمین می شد.

بعد از گردو تکانی و جمع کردن محصول ، تک و توک گردوهایی که سر شاخه ها باقی مانده بود ، دانه دانه با دوشاخه او پائین می افتادند و البته گاهی هم لامپ چراغ های کوچه ها را هدف می گرفت و خطا هم نمی کرد.
نشانه رفتن تک تک نقطه های تابلو مدرسه ، از فاصله 30 ، 40 متری فقط از او ساخته بود و بارها بخاطر آن تنبیه شده بود.

روزهای شنبه پس از آن که زنگ مدرسه زده می شد ، از کلاس اول تا ششم ، در شش ردیف ، به صف می شدند و ناظم به بهداشت دانش آموزان رسیدگی می کرد.یک لیوان ، تا هر کسی در لیوان خودش آب بخورد ، یک دستمال ، تا دیگر کسی دماغش را با گوشه کُتش پاک نکند ، یا با دست به زیر نیمکت نمالد ، یک یقه سفید که با دکمه قابلمه ای  ، یا سنجاق به کت وصل می شد ، یا توسط مادرانی که با سلیقه تر بودند و حوصله بیشتری داشتند ، به یقه کت دوخته شده بود ، به اضافه تمیزی دست ها ، مورد بازدید ناظم مدرسه قرار می گرفت.

دانش آموزان با یک دست لیوان و دستمال را نشان می دادند و پشت دست دیگر را برای نشان دادن تمیزی ، معمولآ  هم دست چپ را که تمیزتر بود نشان می دادند، کسانی هم که شب فرصت نکرده بودند ، با آب گرمی که مادرشان روی چراغ والر آماده کرده بود ، دست هایشان را کیسه بکشند ، قبل از زنگ ، لب جوی آبی که از جلو مدرسه می گذشت ، می نشستند ، یخ ها را می شکستند و با سنگ بجان دست ها می افتادند ، تا کتک نخورند.

علاوه بر این تکالیف ، یک تکلیف دیگر نیز بر وظایف دانش آموزان اضافه شد و آن آوردن رضایت نامه  از والدین بود که بر اساس بخشنامه جدید این کار باید صورت می گرفت  و والدین روی یک ورق کاغذ می بایست رضایت خود را از اخلاق و رفتار دانش آموز در خانه  بنویسند .

دبستان خسروی

نشسته از راست : نصرت ا...فرخی ـ امین کمالیان ـ فریدون هرندی ـ بدیع سالاری ـ ایرانمنش

ردیف دو از راست : حسن شهریاری ـ مهدی شهابی ـ سعید رستگاری ـ مرحوم محمد کاشانی

ایستاده از راست : جواد اخلاقی ـ مرحوم مهدی برومند

بافت شهرستاني كوچك با پزشكاني بزرگ

 

شهرستان بافت به 840 نفر پزشك خود مي نازد

از زماني كه ميرزا باقر تهراني در سال 1297شمسي و در حكومت احمد شاه قاجار نخستين مدرسه را در بافت بنا نهاد ، تا به امروز اين شهرستان همواره به عنوان يك قطب فرهنگي، بستر و مهد تربيت و پرورش نيروهاي با استعداد و وهوشمند بوده است.

در همان زمان هاي دور هم كه امور مربوط به مدارس به عهده نماينده فرهنگ بود و آقايان : حجازي ، كاظم ايران پور ، مصطفي شفيعيان و ابوالقاسم ارجمند اين نمايندگي را در شهرستان بافت عهده دار بودند ، افراد نخبه و بااستعدادي در اين شهرستان پرورش يافته بود.

 در سال 1341  مرحوم داريوش نوذري اداره آموزش وپرورش بافت را بصورت مستقل تأسيس كرد واين تأسيس منشا و آغازي بود براي متجلي شدن نيروهاي انساني باهوش ، مستعد و نخبه اين شهرستان

در كشور ما حدود 120 هزار نفر پزشك وجود دارد كه به ازا هر هزار نفر جمعيت كشور ، حدود 7/1 نفر پزشك انجام وظيفه مي كنند.

 شهرستان بافت حدود 840 نفر پزشك به جامعه تحويل داده است ، يعني به ازا هر هزار نفر جميت شهرستان بافت ، 5 نفر پزشك  تحويل جامعه شده است ، چيزي حدود 3 برابر سرانه كشور

در كرمان از هر 5 نفر پزشك  ، 2 نفر آنان  بافتي است ، بقول ظريفي كه مي گفت : اگر در كرمان از هر پزشك سوال شود ؟ كه كجايي هستي؟ اگر نفر اول بافتي نبود ، نفر بعدي بافتي است.

...ودر پس اين آمار افتخارانگيز شهروديارمان بافت ، يك تأسف و افسوس  نهفته است .

شايد باورش سخت باشد كه از اين 840 نفر پزشك حاذق و مستعد  در حال حاضر فقط يك نفر متخصص بافتي در شهر بافت خدمت مي كند و بقيه در جاي جاي كشور عزيزمان ايران مشغول كار هستند.

در اين نوشتار قصد كنكاش و اما و چراهاي اين سيل مهاجرت پزشكان بافتي از شهر وديارشان را ندارم و قدر مسلم همه ما تا حدودي به دلايل اين مهاجرت ها و عدم خدمت در شهر بافت آگاه هستيم.

در حال حاضر 12 پزشك متخصص به شرح زير در شهر بافت خدمت مي كنند كه 11 نفر از آنان غير بومي مي باشند:

2نفر متخصص داخلي ( غير بومي )

2نفر متخصص اطفال ( غير بومي )

1نفر متخصص گوش و حلق بيني ( غير بومي)

1نفر متخصص بيهوشي ( غير بومي )

1نفر متخصص راديولوژي و سونوگرافي ( غير بومي )

1نفر متخصص ارتوپدي ( غير بومي )

1نفرمتخصص جراحي عمومي ( غيربومي)

1نفر متخصص جراحي زنان ( غير بومي )

1نفرمتخصص پاتولوژي ( غير بومي )

1نفر متخصص قلب ( بومي ) كه ايشان آقاي دكتر اشرف پور و بافتي  هستند .

البته اين پزشكان با شبكه بهداشت و درمان  و بيمارستان بافت قرارداد دارند و اگر آقاي دكتر دياني را كه خارج اين شبكه در شهر بافت طبابت مي كنند ، به اين جمع اضافه كنيم ، در مقابل آن 840 نفر پزشك بافتي تأسف بار است .

قدر مسلم در حال حاضر و با توجه به محدوديت ها ، محروميت ها و ديگر مسائل شهرستان بافت بهره مند شدن از تخصص اين  قشر فرهيخته پزشك كه به وجود هر كدامشان افتخار مي كنيم در شهرستان بافت وجود ندارد و توقع بيش از انتظاري است كه ديگر هموطنان را از تخصص انان محروم كنيم و به صرف بافتي بودنشان متوقع باشيم كه بخشي از اين قشر فرهيخته  به موطن و ديار خود برگردند .

همانطور كه در مطلبي ديگر نوشتم و در نشست هايي در بافت و كرمان اين پيشنهاد را دادم كه بافت به عنوان يك پايلوت پزشكي مي تواند مطرح باشد و اگر امكاناتي فراهم شود كه پزشكان متخصص و فرهيخته بافتي سالي چند روز با نظر خودشان وقت بگذارند و در بافت به طبابت بپردازند ، بسيار حركت سنجيده و بالنده اي خواهد بود ، زيرا:  با اين حركت هم پزشكان همشهري منشا خير و درمان ديگر همشهريان خواهند بود و هم اينكه بافت به عنوان يك پايلوت و مركز درمان با پزشكاني حاذق در سطح كشور مطرح مي شود كه در نهايت يكي از عوامل توسعه را به اين شكل براي شهر بافت تعريف كرده ايم.

نمونه اي از اين حركت را از سوي دو نفر از پزشكان حاذق شهرمان در اين يكي دوسال گذشته شاهد بوده ايم : دكتر يدا...رستگاري فوق تخصص قلب كه هر سال دو سه روز در ايام ماه محرم به بافت تشريف مي آورند و به ويزيت بيماران مي پردازند و ديگري دكتر احمد دانشي فوق تخصص گوش وحلق و بيني كه در سال جاري چند روزي در بافت تشريف اوردند و به ويزيت بيماران پرداختند كه در همين جا از اين دو بزرگوار تقدير و تشكر مي شود.

جان كلام اينكه : فقط شنيدن نام تني چند از اين پزشكان حاذق همشهري كه در سطح كشور مطرح مي باشند ، كافي است كه هر دردمندي از ديگر نقاط كشور و خارج از كشور در ان چند روز به شهرمان بيايند و علاوه بر درمان باعث توسعه شهر بافت شوند :

* دكتر محمد اباذري فوق تخصص قلب و عروق،اينترنوشيست

* دكتر فرامرز درخشان فوق تخصص گوارش ، رئيس دپارتمان گوارش

* دكتر حيدر اميني فوق تخصص چشم

* دكتر نادري فوق تخصص چشم

* دكتر احمد دانشي فوق تخصص گوش و حلق و بيني ( اولين كسي كه پيوند حلزون گوش را در خاور ميانه انجام داد)

* دكتر فريدون نوحي فوق تخصص قلب و عروق ، رئيس دپارتمان قلب و عروق

* دكتر يدا...رستگاري فوق تخصص قلب و عروق ، رئيس دپارتمان قلب و عروق ، اينترنوشيست

* دكتر سهراب صادقي فوق تخصص مغز و اعصاب

* دكتر محبي مسوول پزشكان ايراني در دوبي

*  استادد كتر پدرام نيك نفس فوق تخصص اطفال

* استاد دكتر كرامت مظفري نيا فوق تخصص گوش وحلق و بيني

* دكتر ارسلان خوارزمي فوق تخصص سرطان شناسي

* دكتر حسين صادقي فوق تخصص قلب و عروق

* دكتر باقر صادقي فوق تخصص قلب و عروق

و... قدر مسلم ديگر پزشكان مطرح ، فرهيخته و متخصص  همشهري هستند كه به اين جمع بپيوندند و علاوه بر ديني كه به  مهد پرورش خود شهرستان بافت دارند ، باعث درمان بيماراني شوند كه بهر دليل امكان رفتن به تهران و ديگر مناطق را ندارند.

 با تشكر از آقاي دكتر شكوهي رئيس شبكه بهداشت و درمان بافت كه در ارائه آمار اين مطلب من را ياري كردند .

                                                   حميد هرندي

 

مهدي خان خوارزمي مردي همرنگ و هم خانواده مهرباني ، نجابت ، امنيت و سازندگي

 

در پي گُل شدم تا چهره او بینم

ديدم او در دل عطر ، ديدم او در دل گُل ، در گلبرگ

ديدم او در تپش قلب چمن ، در شمعداني

و پر زدن پروانه بر فراز شمع

همه جا پيدا بود ، همه جا پيدا بود

سخن از نيك مردي است كه ادب در حضورش از خجالت آب مي شد و صداقت ، اصالت و صفاي باطن را مي شد در وجودش تعريف كرد.

مانند باران بود و از وجودش باران محبت مي باريد ، بدون اينكه بداند كاسه هاي خالي از آن كيست؟

دستانش همواره بوي گُل مي داد ، نه اينكه گُل ها را بچيند  ، نَه ، بوي دستان گُلش بخاطر گُل هايي بود كه در شهر مي كاشت ، آخر او شهردار بود .

مهرباني و نجابتش را در واژه " دايي" به همه هديه مي داد ، وقتي دايي خطابت مي كرد ، چقدر او را نزديك مي ديدي  وهمشهري بودنش را در پوست و خونت حس مي كردي.

مرحوم  " مهدي خوارزمي "كه به احترام خصوصيات و ويژگي هاي اخلاقي نيك و ستوده اي كه داشت ، خان صدايش مي كردند ، در سال 1298 شمسي در دهستان خَبر از توابع شهرستان بافت پا به عرصه وجود گذاشت.

روستاي خَبر و شهر بافت مهد رشد و بالندگي مرحوم مهدي خان خوارزمي در دوران كودكي و دبستان بود .

عشق به خدمت ، سازندگي و برقراري صلح و امنيت ، همراه با سن او در وجودش بزرگ مي شد و اين بزرگ شدن در اواخر دوره قاجار و اوايل سلطنت پهلوي كه ناامني  و غارت و چپاول اموال مردم رواج بسيار داشت ، به اوج خود رسيد و آن مرحوم داوطلبانه و با بودجه شخصي ، 9 تفنگدار را براي امنيت منطقه تحت نفوذ خود به خدمت گرفت  ودر اين راه بارها جانش را براي برقراري امنيت به مخاطره انداخت.

پس از برقراري امنيت در منطقه خَبر ، آن مرحوم در بافت ساكن شد و اين ساكن شدن ، حركت و آباداني را در بافت به ارمغان آورد.

در سال 1328 كه شهرداري بافت تأسيس شد ، آن مرحوم نقش اصلي را در تأسيس شهرداي بافت داشت و خودش در همان سال در سن 30 سالگي به عنوان اولين شهردار بافت ، چرخ توسعه و عمران را در اين شهر به حركت در آورد.

سال ها خدمت افتخاري در سمت شهردار بافت ، منشا توسعه و آباداني  براي شهر بود ، مرحوم خوارزمي در  فعاليت هاي سياسي آن زمان ، همواره در تلاش بود كه رنگ و جلايي به فعاليت هاي سياسي اش بدهد و رد پايي بگذارد و اين نگرش را مي شد در عضويتش در حزب مردم آن زمان بخوبي مشاهده كرد.

آن مرحوم در نخستين دوره انتخابات انجمن هاي شهرستان در سال 1349 به عضويت انجمن شهرستان بافت در آمد و حضور پر رنگش در انجمن شهرستان باعث شد ، كه به عضويت انجمن استان نيز در آيد.

چهره مردمي آن بزرگ مرد و نفوذش در قلب مردم سبب شده بود سال هاي سال ، به عنوان نماينده حزب مردم و رئيس انجمن شهرستان بافت ، منشا خدمت و توسعه شهر بافت شود و در آخرين انتخابات مجلس شوراي ملي كانديداي وكالت شد ، ولي موفق نگرديد.

دوست داشتم خدمات مرحوم " مهدي خان خوارزمي "  را به روايت اسناد و مدارك به نگارش در آورم. براي اين نيت مي بايست به دو جا مراجعه كنم :

1-شهرداري بافت

2- خانواده آن مرحوم

افسوس ! كه در هر دو مراجعه دستم به سند و مدركي راه پيدا نكرد.

بايگاني شهرداري بافت ، با يك دنيا افسوس و سوال خالي بود از ثبت و ضبط خدمات اين مرد متواضع و فروتن

و بايگاني خانواده آن مرحوم  ، شور بود و شيدايي ، تحول بود و دگرگوني  و 1357 بود و انقلاب و حمله چماقبدستان جاويد شاهي به خانه و كاشانه آن مرحوم.

پس تنها چاره رفتن به بايگاني  يادها و خاطرات  خود و همشهريان بود .

22 آذر ماه 1357 ، چماقداران جاويد شاهي كه از  نفوذ شخصيت و منش ان مرحوم در انقلابيون آن زمان به ستوه آمده بودند، به خانه و كاشانه اين مرد عزيز يورش بردند ؛ خانه ، آشيانه ،خودرو و...همه چيز در آتش مي سوخت ،اموال و اثاثيه منزل به غارت مي رفت و چه شجاعانه  آن مرحوم بر فراز بام منزل ، به دفاع ازكيان خانه و اهل خانه  پرداخت و يك تنه چماق چماقداران را تحقير كرد.

دلاوري آن مرد بزرگ در آن روز و شرح آن درگيري انقلابي در اين نوشتار نمي گنجد و به همين بسنده كنم كه ان مرحوم به اتفاق اعضا خانواده و به بهانه حفظ جان ، چند روزي محترمانه در شهرباني بافت بازداشت شدند.

پس از پيروزي انقلاب ، پست هايي به او پيشنهاد شد كه  آنها را نپذيرفت و كار كشاورزي در ارزوئيه را پيشه كرد .

آن مرحوم يكسال پس از آتش سوزي  خانه و كاشانه  سوخته خود ، به بازسازي و ترميم خانه بر آمد و تا آخر عمر با عزت خود در همان منزل زندگي كرد ودر دوم ارديبهشت ماه 1363 در سن 65 سالگي جان به جان آفرين تسليم نمود.

يك بغل شبنم آرامش صبح و پگاه ، يك هزار آينه از جنس نگاه ، يك جهان ذكر و دعا ، يك تمنا از خدا :

كه خدايا  ! آفتابي ترين  و باراني ترين واژه هايم را در قنوت دست هايم مي گيرم  وبه اتفاق آنان كه بزرگي را ارج مي نهند ، تواضع و فروتني را ارج مي نهند ، خدمتگزاري  وآباداني را ارج مي نهند ، از تو مي خواهيم ، يادش را همواره در دل ما زنده نگه دار تا شايد اندكي از آنچه كه او بر گردن ما حق دارد ، پاسخگو باشيم.

با ذكر روحش شاد ، بر صميمت برگ ، بر ماسه هاي ساحل ،  بر طراوت باران مي نويسم : نورافشان باد ، نام  و ياد او كه وقتي به آينه نگاه مي كرد ، آينه هزار برابر مي شد ؛ آنقدر بزرگ مي شد كه در او آينده را نگاه كرد و تلاش و  خدمات او را براي عمران وآباداني بافت ديد.
چقدر این روزها بافت و من دلتنگ دایی گفتن هایت هستیم ای نیک مرد . ای مهربان

 

 

                                                                                                            با تشکر از جناب آقای بهروز بحرینی . که آنچه را من از یاد برده بودم .بیادم آورد.
همچنین از آقای بهزاد بحرینی که این عکس های خاطر انگیز و در عین حال حزن انگیز را برایم ارسال کرده اند.بسیار متشکرم.

عکس های پائین مربوط به حمله چماق بدستان به منزل مرحوم خوارزمی می باشد.           

                                                       

 

جهان بخش صادقي. جهانی از اراده و خواستن

                     معرفی چهره های فرهیخته و ماندگار

                                شهرستان بافت

چه كسي فكر مي كرد ، فلج و معلول شدن جهان بخش ، بهانه و آغازي باشد براي جهانگير شدن جهان بخش

بوم هاي نقاشي در حيرت و شگفتي دل سفيدشان را براي كسي پهن كرده بودند ، كه قرار بود خوابيده بر روي تخت ، ايستادگي  و اراده را نقاشي كند.

جهان بخش قرار بود ، از همت و اراده نقاشي كند و بر سر دِر يأس و نوميدي بكوبد ، جهان بخش اراده كرده بود ، خوابيده و معلول ، ايستادگي و سرو قامتي را نقاشي كند و بر سر در افسردگي و خمودگي بزند .

در ابتدا قلم مو هم بهانه مي گرفت و تن به رنگ و نقش نمي داد ، ولي زماني كه دل سفيد و روشن بوم را ديد كه چگونه آبرويش را ، اعتبارش را ، در اختيار جهان بخش قرار داده است ، دست از بهانه جويي برداشت و خود و يال هاي  افسونگر و نقشبندش رادر اختيار همت والا و ايستاده  جهانبخش قرار داد.

روزها مي گذشت و بوم هاي نقاشي هر روز در برابر اراده و تلاش جهان بخش سر تعظيم فرو مي آوردند و نقش و نگارهاي او را در قاب سفيد خود ميزباني   و  سپس اعتبار و آبرو مي خريدند و به افتخار بر در و ديوار گالري ها و منازل مي نشستند.

سخن از هنرمند بنام و نامي  "جهانبخش صادقي" است ، كه در سال 1335 در روستاي رُستاق گوغر متولد شد.اين هنرمند نقاش همشهري در سال 1351 در شب ميلاد حضرت امام حسين (ع) در هنگامي كه اين شب ميمون را چراغاني مي كرد ، در اثر سانحه تصادف با اتومبيل دچار شكستگي مهره هاي گردن و ضايعه نخاعي  و از آن زمان دچار معلوليت 85درصدي شد.

جهان بخش هنگامي كه دچار اين سانحه شد ، جواني بود 16 ساله ، با دنيايي از آمال و آرزوهاي رنگ و وارنگ.

عشق به زندگي و طبيعت ، جواني و معصوميت ، اميد و موفقيت ، بروز شخصيت و خلاقيت و سرشاخ شدن با معلوليت ، واژه هاي بودند كه جهان بخش در عنفوان جواني با آنها درگير شد.

جهان بخش حتي توانايي حركت انگشتانش را از دست داده بود و در هر دست تنها يك عصب حركتي در يد و اختيار او يود .

 و كسي حتي در تصورش هم نبود ، كه در پس همين يك عصب كم حركت ، دنيايي از پويايي ، اراده و عشق به زندگي و خواستن نهفته است و دستان بي حركت او به اندازه جهاني از دست هاي بي هنر و پر ادعاي بعضي از آدميان دست و انگشت دار .هنر و توانايي خلق مي كند.

استاد جهان بخش صادقي وقتي خوابيده به خلق آثار و تابلوهاي  نقاشي مي پردازد ، چه استوار ايستاده  ؛ درس سرو قامتي و اميدواري مي دهد.

در كلاس درس استاد ، بيش از 120 هنرجو ،  اميد ، توانايي و خواستن را نقاشي مي كنند و به بهانه آموختن نقاشي در كلاس درسش ، تواضع ، عشق ، اميد ، حركت و ايستادگي را مي آموزند.

جهان بخش صادقي كه هم اكنون شهرتش جهانگير شده است ، تا كنون بيش از 2500 اثر بياد ماندني از خود برجاي گذاشته است كه در پس هر تابلو علاوه بر زيبايي و خلاقيت هاي هنري ، جهاني از اراده و همت نقش آفريني كرده اند. حضور در بيش از 92 نمايشگاه داخلي و بين المللي در كارنامه جهانبش صادقي  به افتخار ثبت شده است.

ديدار با شخصيت هاي كشوري ، مصاحبه با شبكه هاي خبري داخلي و خارجي به حدي است كه در اين نوشتار نمي گنجد و تنها به بازديد استاد فرشچيان با آن همه شهرت و افتخار بسنده مي كنم كه در بازديد از گالري استاد جهان بخش صادقي غرق در تعجب چگونه  لب به تحسين اين استاد هنرمند همشهري مي گشايد.

روزي قلم مو به جاي نقاشي بر دل سفيد بوم نوشت : خوابيده هم مي شود مانند سرو ايستاد ، مانند اقاقيا عطرافشاني كرد ، مانند نارون سايه انداخت و مانند جهان بخش ، جهاني از اراده داشت .

                     

                 

  

حرکت از انگشتان بی حرکت تو .حرکت آموخت

شاگرد و همشهری ته کلاس شما- حمید هرندی

این مطلب در روزنامه آوای بافت شماره ۹۱ در تاریخ ۲۹/۲/۸۸ به قلم اینجانب درج شد.

شهر من بافت

 

                                    گل گفتني ها

" گل گفتني ها" نام مجموعه اشعار شاعر همشهري عيسي معيني است، كه به شمارگان 1000 جلد از سوي انتشارات فانوس كرمان منتشر شده است.

عيسي معيني اين شاعر پژوهشگر بافتي در كتاب  " گل گفتني ها " 52 اثر خودش را كه از سال هاي دور تا به امروز سروده ، پيشكش مطالعه ادب دوستان كرده است.

(شهر من بافت) نام يكي از سروده هاي عيسي معيني است كه تقديم مي شود :

                                شهر من بافت

شهر من "بافت" عجب بار و بري دارد او

خاك زرخيز تنش  بوئي از مشك تري دارد او

مردمي اهل دل و كوشش بيدار نظر

همچومرغي به گلستان وطن بال وپري دارد او

گرچه محروم تر از خطه من شهري نيست

ليك دانم كه به هرخطه نتايج ثمري دارد او

گر چه دور است ز مركز به نهايت نزديك

در سياست گري از خلق به حق تاج سري دارد او

خاك اين خطه زرخيز نه تنها به زراعت شهره

هدف غايت اخلاص وكمال و هنري دارد او

همه خطه كرمان به يكي "پسته" و "خرما" نازند

شهر من معدني از عقل و درايت گهري دارد او

كاني از ذوق  ادب معدني از استعداد

نعمتي هست به هر خانه كه هر كس خبري دارد او

نيست دردي كه طبيبان نكنند درمانش

اين همه خيل طبيب از قبل علم دري دارد او

حيف و افسوس كه در جبهه قدرت به جناح معتقدند

ورنه اين شهر بسي سرو و سري دارد او

خوش تر از بافت كجا آب و هوايي به از اين مي بيني

كه چنين خرم و شاداب و فرح بخش سحري دارد او

نكته ها در دل من هست نهان گر چه نمي شايدگفت

ورنه اين شهر بسا دولت تحسين گري دارد او

                             بر گرفته از مجموعه اشعار گل گفتني ها   

                                             عيسي معيني 

                                        بافت 20/11/1384    

 

 

معرفي آثار و نوشته هاي شاعر پژوهشگر عيسي معيني

 

من دلي را  دوست می دارم كه اندر سينه ام هوشيار باشد

                        ديده بر دوزد به هر آشفته اي ،هر خفته را بيدار باشد

من دلي را دوست دارم كه باشد آشنا با درد و غم

                                    همنشين با فقر باشد و همنوا با يار باشد

دل اگر دل هست بايد بسوزد در غم جانانه اي

                                    ورنه اين سنگين دلي را در خور ديوار باشد

اين سروده ها از نويسنده و پژوهشگر شاعر مسلك شهر و ديارمان بافت مي باشد كه سراپاي وجودش را به زيورهاي خضوع آراسته و خشوع در عمق جانش ريشه دوانيده تا نهال عشق از سرشت فطرت آميزش برويد و ندا سر دهد:

مرا سوزي است با سازم كه جز او نيست همرازم

                               گهي با ساز دمسازم ، گهي با سوز مي سازم

دلم در سينه مي سوزد ،ز سوز ساز بشكسته

                               چه بتوان كرد با سازي كه  مي سازد ناسازم 

"عيسي معيني" نويسنده ، پژوهشگر و شاعر خسته دلي است كه سال هاي سال  است ، مطالعه و پژوهش مي كند ، مي نويسد  و شعر مي سرايد. و حاصل اين نوشتن ها ، تحقيق ، پژوهش ها و  شعر سرودن ها هفت مجموعه :  1- معرفت پنهان

2 - نقش غرض ( برگزيده كتاب هاي سال)

3 - مجموعه اشعار گل گفتني ها

4 - حكايت هاي تاريخي به روايت مستند

5 - يافته هاي به هم بافته

6 -  زير چتر انديشه ( در دست چاپ )

7 -  شعر درماني در محضر گزيده هاي ادبي ( در دست ويرايش ) مي باشد.

به نظر من بافت و زمانه وامدار و بدهكار عيسي است زيرا در معرفي آثار و نوشته هاي او كوتاهي شده است و وقتي سركي به مطالعات و كتاب هاي معيني بيندازي ، آنوقت دريغ و افسوس  مي خوري كه چرا تا بحال كتابخانه شخصي منزلت مزين به آثار او نشده است.

" عيسي معيني" در شهريور ماه  سال 1325 در شهر بافت ( جميل آباد) چشم به جهان گشود. او سال هاي سال با ليسانس ادبيات فارسي  در آموزش و پرورش شهرستان بافت دبيري كرد و سپس به كار مطالعه ، تحقيق و نويسندگي و شعر گفتن پرداخت .

عيسي معيني در آخرين اثرش " يافته هاي به هم بافته"  كه مانند ساير آثارش در پيشخوان كتابفروشي ها شما را به خواندن و مطالعه دعوت مي كند  4 اثر و نوشته خود را به اين زيبايي معرفي كرده است :

اگر آدمي به "يافته هاي به هم بافته" خود دست پيدا كند ،قطعاً از(معرفت پنهاني)برخوردار مي شود كه عطر (گل گفتني ها) عالم روح و روانش را نوازش مي دهد و پيوسته به (نقش غرض) خود در جهان پي مي برد و اين (حكايت مستندي) است كه در تاريخ روزگار همواره تكرار مي شود.

                              حمید هرندی

این مطلب در روزنامه کرمان امروزشماره ۱۷۲۸ تاریخ ۵/۲/۱۳۸۸ به قلم اینجانب درج شد

 

                                                                                                          

 

تمرين تواضع و فروتني در محضر دكتر عطا الله اميدوار

 دکتر امیدوار :من ساخت و ساز را از کلاحاجی شفیعی.اسکندرکاشانی و عبدالحسین معمار یاد گرفتم

 

 

جمع كثيري از همشهريان بافتي در جلسه اي كه به بهانه فرصت هاي سرمايه گذاري در شهرستان بافت برگزار شده بود ، گرد هم جمع شده بوديم.

جلسه آكنده بود از صفا ،صميميت و توزيع رايگان مهرباني ؛بارها اشك در چشمانم جمع شد و بغض گلويم را فشرد.در جاي جاي مراسم محبت ، عشق و صفا را گدايي  كردم و دست دريوزگي  و گدايي همشهري بودن را پيش همه دراز كردم و چه خوب كشكولم پر شد از محبت، عشق و صفاي بافتي بودن

مراسم آميزه اي بود از شور ، شعور و شيدايي  و حضور شخصيت فرهيخته و هنرمند دكتر عطاالله اميدوار كه مهمان ويژه مراسم بود.

جوانان و حضار در  جلسه افتخار همشهري بودن را از اميدوار طلب مي كردند و او با تواضع و فروتني بافتي بودن را عطا مي كرد.

پس از اينكه دكتر اميدوار  و شخصيت فرهيخته او را معرفي كردم ، ايشان پشت تريبون قرار گرفت و تواضع و فروتني را تدريس كرد.

دكتر اميدوار شخصيت فرهيخته و سراسر هنرش را مديون تني چند از اساتيد بنام دانست و گفت : من در زندگي اساتيد زيادي داشتم، او  از حضرت امام ( ره) نام برد و  چند نام بزرگ ديگر

دكتر اميدوار سپس چه زيبا و ارج گونه  هنرها و تخصص هاي جهاني اش را مديون همشهريان بافتي دانست  و افزود :من در سال 1325 در شهر بافت بدنيا آمدم .من در آن سالها در كنار درس و مشق اين چيزها را از اين افراد آموختم :

* سواد را از ملاعلي

*معرفت را از حسن عليقلي

*فرهنگ را از نعمت الله نادري ، احمد اميدوار و عبد الله اسلامي

* معلمي  را ازعلي اكبر شفيعي

* طبابت را از مسعود صفا

* تاريخ را از محمود محسني

* خانه ي بزرگ و وسيع را از مختارالملك ، حاج وزيري ، پرنده ، قاسم اعتمادي، ضيا سلطان ،معين ديوان و شجاع ديوان

* مهمان نوازي را از كلا حاجي شفيعي ، كدخدا ناصري ( كدخداي بزنجان ) و مشي اكبر ( رستمي)

* داروشناسي را از رستگاري

* طبابت سنتي را از فولادي

* آمپول زني را از دراني ؛ رحمت الله خواجه و خيرخواه

* ورزش و زورخانه را  از شيخ اكبر ( حاج غني) ،عبدالله كاشاني ،درويش امجدي ،هوشنگ شهابي ، اسكندر كاشاني ،رحمت الله مداحي و يدالله مددي

* ساختمان سازي را از كلاحاجي شفيعي ، اسكندر كاشاني و عبدالحسين معمار

* اذان گفتن را از يدالله مددي

* نجاري را از شمس الديني و رضا نجار

* قنادي را از هاشم قناد ( فروشنده حلوا كشو)

* زرگري را از كلاحسين زرگر

* مسگري را از محمد علي مسگر ( شفيعي) ،غلامحسين عوض (صفا)

* كفاشي را از مشدي محمود اقطاعي

* نانوايي را از بي بي جان

* خم سازي و تنورسازي را از استاد اصغر و قاسم كاوياني

* كشاورزي را از نادعلي، موسي (رحيم پور) ، مشتي غلامحسين (زارع) و علي مهني

* چوپاني را از نظر كهكين و مشتي نصرالله

* نمدمالي را از يدالله مددي و حسين كلاه مال

* لحاف دوزي را از استاشكرالله  و استا نصرالله شفيعي

* گردو تكاني را از احمد شاه مراد و  علي جان (صانعي)

* آشپزي را از كبري آشپز

* خياطي و سوزن دوزي را از از سلطان عبدالله رحيم و ربابه عبدالرحيم (رحيم زاده) ،سلطان خانم(خواهر زن كلاحاجي شفيعي) و ماه نسا

* شده ،علم و حجله را از كلا صادق( نورمحمدي) و عبدالحسين  حسن ( پدر درويش فنايي) و نادعلي ( علم گردان)

* پا منبري را از درويش بهرامي و قنبر نقيب

* روضه خواني را از كلاحسين زرگر ، كلا حسن (كاشاني) و برهان (سيرجاني)

* دهل زني را از  محمدعلي و صابرعلي و اميدعلي

*سرنا را  از موندگار

* تار را از ممد علي

* آبادونو را از مشدي كنيز ، مشدي هاجر ،دده جان و فضه زن غلامحسين ( زارع)

* بنداندازي را از خاور زليخا و زيور (خواهر خاور )

* شكسته بندي را از مش حسين خواجه

ياد همه اين بزرگواراني كه در بین ما نیستند و گذشته بافت مديون  آنهاست ،گرامي باد و آنهايي كه هنوز در قيد حيات هستند اميدواريم عمري با لذت داشته باشند.

گفتني است : دكتر اميدوار  نام 10 تن از اين افراد را در مراسم بر زبان آورد و با تلاش دوست و همشهري عزيزم آقاي عليرضا كاشاني  كه از دكتر اميدوار درخواست  نام اين افراد را  كردند ، تكميل و ويرايش شد  ، كه جا دارد از جناب كاشاني دوست  عزيزم نيز تشكري داشته باشم .

تاريخ آب و آبياري استان كرمان

 

آب ، مايه حيات ، مظهر پاكي ، طراوت و رويش

آب ، الفباي آباداني و رمز ماندگاري آداب ،رسوم و فرهنگ هاي شيرين بومي و محلي

آب ، بهانه و پيوندي ناگسستني در تجمع جوامع انساني

آب ، اكسير كم نظيري كه زندگي بدون آن ممكن نيست

كتاب "تاريخ آب و آبياري استان كرمان " نوشته همشهري پر تلاش و محققمان محمد برشان مجموعه اي  است كه به تازگي منتشر شده و در پيشخوان كتابفروشي ها ما را به خواندن دعوت مي كند

در اين كتاب نظام آبياري و مدار گردش آب در استان كرمان معرفي و تاريخ استان كرمان از دريچه شفاف آب مد نظر قرار مي گيرد.

اين كتاب حاصل سال ها تلاش ، تحقيق ،مطالعه و جستجوهاي ميداني محمد برشان مدير گنجينه آب استان مي باشد كه در گستره جفرافيايي استا ن كرمان به نگارش در آمده واثري است ارزشمند در باره آب ، نظام آبياري ، قنوات ، مشاهير فنون آب و آبياري ، مقني ها، روش ها و شيوه هاي تقسيم آب در استان و...

نويسنده در كتاب خود به باورها و آئين هاي مردمي كه از آب الهام گرفته  اشاراتي داشته و شيوه هاي تقسيم آب در اقصي نقاط  استان ، شعرها ، مراسم ، اسناد ،پيش بيني باران و...از ديگر مطالب خواندني اين اثر مي باشد.

ضمن تقدير و دست مريزاد به دوست و همشهري فرهيخته ام محمد برشان ( مدير گنجينه آب استان )  كه گنجينه  علم و دانش آب خود را در اين اثر به رخ كشيده است  ، مطالعه اين كتاب را به دانشجويان ، محققان و هر آنكس كه عدالت را از دريچه مدني و خلاقانه ميراب ها  جستجو مي كنند ؛ توصيه مي كنم.  

                                                                                                                 حميد هرندي

دكتر شهيندخت خوارزمي استاد پيشگام روابط عمومي الكترونيك  در ايران

      

                          معرفي چهره هاي فرهيخته و ماندگار شهرستان بافت

                  دكتر شهيندخت خوارزمي استاد پيشگام روابط عمومي الكترونيك  در ايران

در جهان امروز كه جنون سود و سرمايه و گنداب تحجرگر روابط طبقاتي و جنسيتي آن را به سوي افق هاي تيره وتار مي برد ، روشنايي اميد به آينده اي بهتر در وجود پرمهر زناني پرتو مي گيرد كه انسانيت و صدف معرفت در پرتو كمال گرايي آنان معني پيدا مي كند.

دكتر شهيندخت خوارزمي مانند هر انسان ديگري محصول زمان و مكان است ، اما چون زمان و مكان را خوب مي شناسد ،قدر تحول ، تغيير و مديريت دانايي را بسيار بيشتر مي داند.

نگاه دكتر خوارزمي به زمين و زمان يك نگاه انساني است كه از اعماق جان باور دارد كه انسان بايد چيزهاي زيادي در مورد دو كهكشان  كشف كند ، يكي كهكشان بزرگ كيهان و ديگري كهكشان مغز انسان.

او تكليفش را سالهاست كه با زندگي مشخص كرده است زيرا كه وارد صدف معرفت شده است و به مدد سال ها تلاش و ممارست و كسب علم و دانش شخصيتي از خود ساخته كه پرفسور يحيي كمالي پور  "رئيس دپارتمان هنرهاي زيبا و ارتباطات دانشگاه پوردوي آمريكا " در باره او چنين مي گويد :

خانم دكتر شهيندخت خوارزمي ، بر خلاف تصورات ذهني قرون وسطايي ، تبعيضات جنسي ،كاري و آموزشي  ،شخصيتي از خود بروز داده كه نه تنها از بعضي مردان توانمندتر است بلكه در همه زمينه ها گوي سبقت را از آنان ربوده و در حوزه هاي گوناگون علمي ، فرهنگي ، اقتصادي و سياسي شاهدي زنده و معتبر در نفی ذهنيت هاي مخرب و پوسيده شده و انتخاب او را به عنوان  "استاد پيشگام روابط عمومي الكترونيك "نمونه بارزي دانسته است از وظايف اساسي روابط عمومي كه همانا تقويت ارتباطات انساني ، تغيير ذهنيت هاي مخرب ، ارتقاي فرهنگ آشتي  ، تقليل تنش هاي  فرهنگي و دست يافتن به يك جامعه نوين و پويا مي باشد و در انتها اخلاق پسنديده ، توانمندي هاي علمي وفكري ، آثار ارزشمند ارتباطاتي ، ديدگاه هاي انتقادي و سازنده او را ارج نهاده است .

 

دكتر شهيندخت خوارزمي در پنجم تيرماه 1327 در منطقه خبر شهرستان بافت ديده به جهان  گشود. وي پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي و دبيرستان  ، ليسانس روان شناسي خود را با رتبه اول از دانشگاه شيراز اخذ كرد  و فوق ليسانس روان شناسي و جامعه شناسي  را از دانشگاه ايندياناي آمريكا و دكتراي روان شناسي و ارتباطات و روش تحقيق را نيز از همين دانشگاه اخذ  نمود و سپس روانه ايران شد.

نام دكتر شهیندخت خوارزمي در فضاي علوم ارتباطات و جامعه اطلاعاتي كشور با ترجمه ماندگار آثار فاخر "آلوين تافلر " توسط وي عجين شده است. و با افتخار بايد گفت :بازكردن فضاي اطلاعات  و تأثير آن در روند جامعه و شكوفايي حوزه ارتباطات نوين در كشور مديون ترجمه هاي بي بديل ، روان و علمي دو كتاب پر تيراژ و بحث آفرين  (جابجايي در قدرت  و موج سوم ) آلوين تافل است كه دكتر خوارزمي به آن همت گمارده است.

نگاه به سوابق علمي ، حرفه اي ، دانشگاهي ،پژوهشي ، ترجمه و تأليفات ، عضويت در مجامع كشوري و بين المللي ، جوايز و افتخارات دكتر خوارزمي  براي هر شهروند بافتي كه افتخار همشهري بودن را با او به يدك مي كشد ، غرور و سربلندي را به ارمغان مي آورد و بافت با همه محروميت ها و توسعه نيافتگي هايش در پناه علم ، دانش و شخصيت اين فرهيختگان ، بالندگي علمي و استعداد فرزندانش را با سرافرازي به رخ مي كشد.

در اين مختصر نوشته به گوشه اي از سوابق حرفه اي ، دانشگاهي ،پژوهشي ، انتشارات، ترجمه ها ،افتخارات و عضويت هاي دكتر خوارزمي مي پردازم تا شايد به عنوان يك همشهري كلاس اول دبستاني اداي دين و درس پس دادني باشد به محضر استادي كه شهرستان بافت به وجودش مفتخر است.

سوابق حرفه اي

*  عضو كميته فرهنگي- اجتماعي معاونت برنامه ريزي و كارشناس واحد سنجش افكار و مدير ارزشيابي كيفي سازمان راديو و تلويزيون ملي ايران 1351-1356

*  عضو هيئت علمي دانشگاه اصفهان 1350 -1351

 *  سرپرست گروه علوم تربيتي دانشگاه كرمان1356 – 1358

*  سرپرست مركز بررسي هاي اقتصادي و مشاور رييس اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران 1359 -1368

*  مشاور و سرپرست پژوهش  و آموزش انجمن مديران صنايع 1362 – 1370

*  مشاور معاون پژوهشي وزارت صنايع سنگين1368 -1370

*  مشاور وزير معادن و فلزات 1372-1376

*  مشاور و عضو هيئت علمي كارشناسي ارشد سازمان مديريت صنعتي 1370 تا كنون

*  مشاور شهردار تهران  و مشاور معاونت توسعه مديريت شهري و عضو كميته راهبردي شهرداري 1379-1381

*  مشاور سازمان هاي صنعتي خصوصي و دولتي  از جمله ايران خودرو

*  عضو شوراي عالي دانشنامه كاشان  از 1386 تا كنون

*  عضو هيئت علمي اتاق ايران آلمان و دانشگاه ورتسبورگ

*  عضو هيئت مؤسس و نايب رييس انجمن ايراني مطالعات جامعه اطلاعاتي از 1383 تا كنون

*  عضو شوراي نويسندگان و هيئت تحريريه  نشريات :هفته نامه اتاق بازرگاني ،صنعت و مديريت ،تدبير ، فراز ، مديرساز و بررسي ها و پژوهش هاي بازرگاني

سوابق تدريس

*  تدريس دروس روان شناسي ،جامعه شناسي ، آمار ، روش هاي تحقيق ، ارتباطات و اطلاعات ، تكنولوژي و مباحث گوناگون مديريت در دانشگا ه ها و مؤسسات آموزشي

*  سخنراني كليدي در كنفرانس هاي بين المللي در ايران و سرپرست پانل و ارايه مقاله در اجلاس هاي بين المللي  خارج از كشور

*  طراحي و برگزاري سمينار و كارگاه  هاي متعدد علمي از قبيل : توسعه ، تحولات  جهاني ، جهاني شدن ، فرهنگ ، انقلاب ديجيتال ، جامعه اطلاعاتي ، توسعه تكنولوژي ،مديريت كيفيت ، مديريت دانايي ، فرهنگ صنعتي و ...

سوابق پژوهشي

*  تدوين الگوهاي مناسب مديريت براي صنايع ايران

*  مستند سازي تجربه هاي موفق مديريت در وزارت فلزات و معادن در سه كتاب

*  ملاحظات علمي و تكنولوژيك برنامه پنج ساله دوم  توسعه اقتصادي و اجتماعي كشور

*  طرح پژوهشي و مشاوره اي (توسعه انساني)ايران خودرو

*  طرح مطالعات توسعه نيافتگي  ايران براي مجمع تشخيص مصلحت  و مركز تحقيقات استراتژيك

*  بررسي فرصت هاي توسعه تكنولوژي و توسعه انساني در قراردادهاي سرمايه گذاري خارجي صنعت نفت و گاز ايران

انتشارات

*  ترجمه 5 كتاب به شرح زير

-موج سوم اثر الوين تافلر 1359

- نخستين انقلاب جهاني اثر الكساندر كينگ و برتر اشنايدر1368

-  حابجايي در قدرت اثر الوين تافلر 1369

-  جنگ و ضد جنگ اثر هايدي و الوين تافلر 1373

-  ژاپن كشور شماره 1 اثر ازرا و گل

*  تأليف 3 كتاب به شرح زير

-  الزامات مديريتي تعديل اقتصادي ،تجربه فولاد اهواز

-  مديريت تغيير تكنولوژي ، تجربه معادن سنگ چيني سنگاب نيريز

-  مديريت تحقيق و توسعه ،تجربه مركز تحقيقات نسوز آذر

تهيه و انتشار 35 مقاله  در باره الزامات انساني توسعه تكنولوژيك  در ايران

جوايز و افتخارات

*  جايزه و مدال دانشجوي رتبه اول و فارغ التحصيل ممتاز دانشگاه شيراز

*  بورس تحصيلي كامل دانشگاه اينديانا  در دوره فوق ليسانس و دكترا

*  جايزه مترجم نمونه براي ترجمه كتاب جابجايي در قدرت توسط دانشگاه الزهرا

*  درج نام و زندگي نامه در (دانشنامه زنان فرهنگ ساز ايران و جهان)

عضويت در انجمن هاي ايراني و بين المللي

*  انجمن بين المللي جامعه شناسي

*  انجمن آينده نگري جهان

*  انجمن آينده نگري ايران

*  انجمن ايراني مطالعات جامعه اطلاعاتي

*  بنيان گذار باشگاه آينده و عضو مؤسس چند سازمان غير انتفاعي

قابل ذكر است : دكتر شهيندخت خوارزمي در ارديبهشت ماه امسال ، براي نخستين بار به عنوان يك استاد زن مقام "استاد پيشگام روابط عمومي الكترونيك" را  از سوي جامعه اطلاعاتي و ارتباطي  كشور اخذ نمود  و در چهامين همايش روابط عمومي الكترونيك با انتشار تمبر يادبودش از وي تقدير به عمل آمد.

جان كلام اينكه : وقتي در همايش هاي معتبر بين المللي و كشوري كليد سخن و اعتبار همايش را در اختيار  هوش ،ذكاوت ، تخصص و دانش سركار دكتر شهيندخت خوارزمي  قرار مي دهند ،از غرور همشهري بودن با او به خود مي بالم.   
این مطلب در روزنامه پایان هفته به شماره۵۴در تاریخ پنج شنبه ۲۹/۵/۱۳۸۸ به قلم  این جانب  درج شده است
 .                                                                                  

انتشاركتاب "اعتراف" دکتر ضیاء الدین نیک نفس

                                                  

 

 

"اعتراف" نام كتابي است كه دكتر ضياءالدين نيك نفس آن را به زيور طبع آراسته و براي خوانندگانش ويزيت كرده است.

دكتر 8قلم داستان را در نسخه اي براي آنان كه به توانايي ها و علم غيرپزشكي او واقفند، تجويز كرده است. اولين قلم اين كتاب با داستاني با نام حلوا شروع شده است و دكتر كام خوانندگان را با حلواي كتابش  حلاوتي مي بخشد.

ديگر داستان هاي كتاب "اعتراف"دكتر ضياءالدين نيك نفس عبارتند از اعتراف،كفش هاي خاكستري،همسفر،كمال رضايت ،كليد، فرار و ياران پنج شنبه كه مطالعه هر كدام از آنها سير و سفري است به سال هاي دور وتجديدخاطره اي است با آنها كه بودند و آنها كه هستند.

كتاب "اعتراف" كه با نثري ساده و دلنشين در ويترين كتاب فروشي ها عرضه اندام مي كند،حامل پيام هايي است كه در پايان هر داستان به خواننده منتقل مي شود.

اين كتاب در تيراژ 2000 نسخه توسط موسسه خدمات فرهنگي كرمان در چاپخانه فرهنگ منتشر شده است و طراحي روي جلد آن را هامون نيك نفس فرزند دكتر ضياءالدين نيك نفس انجام داده است.

ضمن عرض تبريك و دست مريزاد به دوست و پزشك همشهري جناب آقاي دكتر نيك نفس ،بر خود مي بالم كه در فصل شكفتن ها،كتابش را هديه ام كرد و به كتابخانه ام عيدي داد.                  

آشنايي  با چهره هاي فرهيخنه و ماندگار شهرستان بافت(دکتر عطا ا...امیدوار)

                                       

                                               

               

            معمار ،طراح،شهرساز ،عكاس، فيلمساز، نقاش، موسيقي دان ، خواننده، كارشناس هنري

*خوشحالي بزرگي براي من بود كه يكي از هنرمندان بزرگ جهان را بشناسم كه كارش پيشرو و الهام بخش براي ديگران است.

*او يكي از مفاخر بزرگ هنري ايران است كه در زمينه هاي مختلف هنري فعاليت هاي زياد و جديد دارد.

*آدم هايي مثل عطا براي دنياي ما بسيار لازم هستند، اگر نباشند فاجعه است.

*او تنها هنرمندي در اين زمان است كه توانسته است با حفظ اصالت ها و با تكيه بر چارچوب موسيقي سنتي دستگاهي ايران و اجراكردن به موقع تحريرها و رعايت ادوات تحرير باعث جاودانگي و تقدس موسيقي بشود.

*پرده ساز ايراني را بايد با صداي اميدوار تنظيم كرد.

*اميدوارم جلوه هاي زيباي ايران را او عكاسي كند.

*او هميشه جلوتر از زمانه خود حركت مي كند ،سالها بايد بگذرد كه جامعه هنري ما او را بفهمد.

*محل به نمايش گذاشتن آثار اميدوار ،مراكز هنري بزرگ دنيا مي باشد.

*آثار اميدوار بي نظير و دروازه جديدي به سوي هنر نقاشي جديد گشود.

اين  اوصاف و تعاريف از زبان اساتيد و شخصيت هاي بنام ايران و جهان در وصف كسي آمده است كه در سال 1325 در شهرمان بافت ديده به جهان گشوده است.

وقتي پروفسور ژوژكول استاد برجسته دانشگاه بين المللي imp لوزان سويس ابراز خوشحالي مي كند كه با يكي از هنرمندان بزرگ جهان آشنا شده است.

وقتي كه حسين امانت طراح ميدان آزادي تهران  مي گويد:وجود آدم هايي مانند عطا براي دنيا لازم است و اگر نباشند فاجعه

وقتي پرويز مويد طراح مصلاي امام خميني مي گويد : فقط ذهن و عمل اميدوار مي تواند آثاري به اين زيبايي خلق كند.

وقتي  كه كيارستمي با آن همه شهرت فيلم سازيش پس از ديدن يكي از فيلم هاي عطا مي گويد : تا كنون چنين فيلم تأثيرگذاري نديده ام.

در خود در مي مانم كه با اين قلم ناتوان و بي بضاعتم چگونه در وصف او بگويم و بنويسم، اگر تواضع و فروتني استاد نبود هرگز بخود اجازه نمي دادم برايش بنويسم.

بافت-خيابان شهيد سرلشكر نصرت ا...شهابي- منزل احمد اميدوار

اينجا محلي است كه 63 سال پيش يعني در سال 1325 دكتر عطاا...اميدوار ديده به جهان گشوده است .عطا تحصيلات ابتدايي را در دبستان خسروي و تحصيلات متوسطه را در دبيرستان امام خميني (ره) بافت گذراند و از دارالفنون تهران ديپلم خود را گرفت.

وي د رسال 1345وارد دانشگاه معماري تهران  و در سال 1351 با درجه ممتازي ،فوق ليسانس معماري خود را  اخذ كرد.

او سپس براي ادامه تحصيل به كشور فرانسه رفت و از دانشگاه بوزار فرانسه دكتراي معماري خود را اخذ و در انستيتوي شهرسازي پاريس نيز موفق به اخذ دكتراي شهرسازي شد.

هوش و ذهن خلاق و روشن دكتر اميدوار در دوران تحصيل  فرانسه سبب شد كه وي به عضويت صنف روشنفكران فرانسه در آيد.

دانش و ذكاوت دكتر عطاا...اميدوار شخصيت كم نظيري از او در هنر و تخصص هاي گوناگون ساخته است بطوريكه وي عنوان هاي :معمار ،شهرساز، طراح،پيكرساز، عكاس،فيلمساز، بازيگر،كارگردان،نقاش،خواننده، مؤذن،موسيقي دان،كارشناس هنري و...را در سطحي عالي و جهاني با خود يدك مي كشد.

دستان هنرمند دكتر اميدوار شايد به ندرت دستاني باشندكه در عين معماربودن و شهرساختن ،مي توانند با شاتر دوربين عكس هاي بديعي را بگيرند،با قلم مو و آبرنگ به خلق تابلوهاي نقاشي كم نظيري بپردازند،با تار و سه تار نواختن را در حد اساتيد بنام  بنوازد و به همراه صداي رسايش اذان را در دستگاه هاي نوا،همايون و چهارگاه بخواند و با استاد هرمزي و ديگر اساتيد موسيقي آواز ترك و ابوعطا را اجرا كند.

نقاشي هاي ديجيتالي او در نمايشگاه هاي معتبر جهان با عنوان "پيش درآمدي به هزاره سوم"در معرض ديد علاقه مندان قرارمي گيرد، اونگرشي عميق به هنر و فرهنگ تصويري كشور عزيزمان ايران دارد،در آثار دكتر هميشه شاخصه هاي هنر نقاشي ايران زمين كه همان تكرا،ريتم ،قرينه ،توازن،تقارن ،هارموني اشل كه لازمه هنر چندين هزارساله كشور مي باشد به كمال مي رسد.در هر اثر استاد ده ها ايده و راز و رمز پنهاني كشف مي شود و هر بيننده ،ايده اي تازه در آن پيدا مي كند.

دكتر اميدوار كه در ساختن فيلم هاي كوتاه ،هم بازيگري،هم فيلمبرداري و كارگرداني مي كند ،آثارش آنقدر بديع و تأثير گذار است كه كيارستمي هنگام تماشاي يكي از آثار او لب به تحسين مي گشايد و مي گويد :تا كنون چنين فيلم تأثير گذاري نديده ام.

استاد عطا ا... اميدوار كه فنون آوازي موسيقي ايراني را پيش سليمان امير قاسمي و تار و سه تار را در سال 1352 نزد استاد سعيد ميرزا هرمزي آموخته است ،يك موسيقيدان تواناي اصيل ايراني است كه استاد هوشنگ اميراردلان در مورد او مي كويد:پرده ساز ايراني را بايد با صداي اميدوار تنظيم كرد.

دكتر اميدوار مدتي در دستگاه هاي موسيقي ايراني ،اذان هاي مختلفي را اجرا كرد كه در مسابقه اذان راديو قرآن پخش شد و به گوش مشتاقان رسيد.اذاني كه دكتر اميدوار بر خرابه هاي زلزله بم خواند،آنقدر رسا و گيرا بود كه سوژه فيلم "روز دهم"سيف ا... صمديان شد و در بزرگترين سالن نمايش لندن به اكران در آمد.

 

 

دكتر اميدوار براي اولين  بار در تاريخ هنرتصويري ،نام حضرت محمد (ص) و حضرت علي (ع) را دستمايه كارش قرار داد و آثاري را خلق كرد كه شباهت عجيبي به ريتم (قلب ،نگاه ،راه رفتن ،ذكر دراويش،گردش جهان)دارد ،وقتي به  تابلو علي(ع) دكتر چشم مي دوزي ،خود را در تابلو گم مي كني و براي لحظاتي رد اثر او در پوست و قلب تو حك مي شود.

ازآثار معماري و طراحي دكتر اميدوار مي توان به : مركز همايش هاي صدا و سيما ،مركز كنفرانس بين المللي ايران ،سفارت امارات عربي در ايران ،پاويون تشريفات مقبره امام خميني (ره)،طرح معماري توسعه حرم امام رضا(ع) ،مركز تجاري عشق آباد و لابي مجتمع 30 طبقه آپادانا اشاره كرد.

دكتر عطاا... اميدوار عضو افتخاري كميته نخبگان و مشاوران انجمن دوستداران ايران ،عضو صنف روشنفكران فرانسه، عضو مفاخير معماري ايران ،اولين عضو هيات مديره كانون مهندسان معمار دانشگاه تهران ،عضو مؤسس كانون هنرهاي تزئيني ايران وعضو...مي باشد.

آثار هنري ،نقاشي ،طرح ها و تنديس هاي دكتر اميدوار در خانه هنرمندان بين المللي شهرداري پاريس،موزه هنر هاي معاصر تهران ،مراكز مختلف و گالري هاي خصوصي نگهداري مي شود.در كنار آثار دكتر همواره اين جمله از قول خود ايشان به چشم مي خورد : خداوند را شكر مي گويم كه به من توانايي بخشيد تا بتوانم شاكر نعمت هاي بيكرانش باشم.

جان كلام اينكه :وي استادي است كه نقاشي،طراحي،شهرسازي،فيلمسازي،خوانندگي،موسيقي،عكاسي و...را در حددكتر عطا ا... اميدوار معماري مي كند، او گنجينه و دائره المعارفي است از هنر،ذوق،دانش.

به همشهري بودن با او افتخار مي كنم                            حميد هرندي

كاش دكتر اميدوار منزل پدري خود را در بافت ،به موزه اي از كارهايش اختصاص مي داد .

این مطلب در روزنامه ندای وحدت شماره ۷۹۱به تاریخ ۳/۲/۱۳۸۸  به قلم اینجانب درج شد.

معرفی کتاب یک دوست وهمشهری(گزارش نظمیه تهران)

"گزارش نظمیه تهران" نام کتابی است که توسط دوست و همشهری عزیزم آقای عبدالرضا بهادری ترجمه شده است.
نویسنده این کتاب سون بری دال(دستیار کارآگاه پلیس و رئیس اداره تاسیسات در سال های ۱۹۱۲-۱۹۱۵میلادی)می باشد.
سون بری دال یکی از سه افسر پلیس سوئد است که به پیشنهاد رژیم ایران از طرف دولت سوئد ماموریت پیدا می کند تا به همرا ه دو پلیس دیگر به نام های ارفاس و وستدال برای خدمت در نظمیه و سازماندهی آن در شهرهای ایران وارد کشور شوند.
مطالعه این کتاب شما را با حال و هوای سال های ۱۳۰۰-۱۳۰۳ آشنا می کند .این کتاب توسط انتشارات  دستان در تیراژ ۳۰۰۰ نسخه منتشر شده است.

آشنايي با چهره هاي فرهيخته و ماندگار شهرستان بافت(دکتر یدا...رستگاری)

آشنايي با چهره هاي فرهيخته و ماندگار شهرستان بافت

              (دكتر يدا... رستگاري )

از صميم قلب براي قلب مهربان دكتر يدا... رستگاري

اشاره :

در ايام تاسوعا و عاشوراي حسيني هر سال،مردم بافت و آنان كه قلبي دردمند و رنجور دارند و قلبشان براي تپش دچار نارسائي است به منزل آقاي يارا... رستگاري پدر محترم پزشك حاذق شهر و ديارمان  آقاي دكتر يدا... رستگاري كه در تهران ساكن هستند و در ايام تاسوعا و عاشوراي  حسيني به پاس احترام و عزاداري ابا عبدا...الحسين (ع) به ديار خود مي آيد،پناه مي آورند.

دكتر رستگاري در منزل پدري بدون هيچ ادعا و غرور مي نشيند و با رويي باز و قلبي مهربان ،بيماران را ويزيت و براي درمان به تهران دعوت مي كند.

دكتر مي توانست بدور از چشم مردم ،به شهر و ديارش بيايد،اوقات فراغت خود را در كنار پدر و مادر و خانواده بگذراند و دوباره به تهران باز گردد.

دكتر قلبي دارد به وسعت دريا كه قوت قلبمان است  و ما را عادت داده است كه آمدنش را از از ماه ها قبل پدر محترمش بشارت دهد.

اين مطلب به پاس مهرباني هاي قلب او ،به سبب حاذق بودن و بي ادعابودنش ،براي اداي دين بيماران شفايافته دكتر،به پاس تقدير و تشكر از خانواده محترم وي كه اوقات فراغت شان را از بين مي بريم و براي آن است كه بگوئيم : دكتر آنگاه كه شريان هاي كرونر قلبمان را باز مي كردي ،در قلب ما جا گرفتي .

دكتر يدا... رستگاري عنوان دار رتبه اول بورد تخصصي قلب و عروق از دانشگاه علوم پزشكي تهران و داراي فلوشيب اينترونشنال قلب از همين دانشگاه است.

ايشان عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشكي تهران ومسوول آموزش بخش قلب  دانشجويان و كارورزان بيمارستان امام خميني (ره) مي باشد.

دكتر رستگاري در سال 1331 در شهرستان بافت متولد شد و پس از گذراندن دوران تحصيلي در اين شهرستان ،در سال 1350 در رشته پزشكي وارد دانشگاه تهران و در سال 1358 به درجه دكتراي عمومي نائل شد.

وي خدمت مقدس سربازي را در جبهه هاي جنگ تحميلي و در بيمارستان هاي صحرايي دوران جنگ سپري كرد.

دكتر رستگاري به سبب  اين كه بورد تخصصي قلب و عروق را از دانشگاه علوم پزشكي با رتبه اول كسب كرده بود به عضويت هيات علمي دانشگاه علوم پزشكي پذيرفته و در بيمارستان امام خميني(ره) وابسته به اين دانشگاه مشغول خدمت شد.

وي در سال 1373 موفق به اخذ مدرك فلوشيپ اينترونشنال از دانشگاه علوم پزشكي تهران شد و تا كنون بالغ بر 15 هزار آنژيوگرافي و بيش از 500 مورد آنژيوپلاستي عروق كرونر،آنژيو پلاستي شريان هاي كليوي،شريان هاي كاروئيد(مغزي)،شريان هاي محيطي،والووپلاستي دريچه هاي قلب انجام داده است.

تواضع و فروتني،روي گشاده و قلب مهربان،بي ادعايي با آن همه اعتبار و ادعا،خصلت هاي ويژه اي است كه با تخصص و حاذق بودن دكتر در هم آميخته شده است تا شخصيت دوست داشتني از اين پزشك همشهري در ذهن و ياد هر بيمار نقش ببندد.

در گفت و گويي كه با دكتر داشتم ،از او خواستم با زباني ساده ،از قلب بگويد و از شريان هاي كرونر آن  و آنچه باعث مي شود آنژيوگرافي و آنژيوپلاستي پيش آيد.

با رويي گشاده و با تواضعي كه ويژ خودش است  قبول كرد و اين است محصول اين گفت و گو :

عضله قلب كه وظيفه خون رساني به تمام بدن را دارد براي اينكه بتواند از پس اين كار برآيد بايد به خودش نيز خون برسد،خون رساني به عضله قلب توسط شريان هاي كرونري صورت مي گيرد.اين شريان ها از آئورت بيرون مي آيند.آئورت، شريان يا سرخرگ اصلي بدن مي باشدكه از بطن چپ خون را خارج مي سازد.

شريان هاي كرونري از ابتداي آئورت منشأ گرفته و اولين شريان هايي هستند كه خون حاوي اكسيژن زياد را دريافت مي كنند.وقتي قلب منقبض مي شود فشار  آن بقدري زياد مي شود كه اجازه  عبور خون به عضله قلب را نمي دهد،به همين علت فلب داراي شبكه موثري از رك هاي باريك  خوني  است كه تمام نيازهاي غذايي و اكسيژن رساني آن را بخوبي برآورده مي كند.

در بيماران كرونري قلب ،شريان هاي كرونري تنگ و باريك مي شوند و عضلات قلب از رسيدن خون و اكسيژن  به اندازه كافي محروم مي شوند. در اين صورت در حالت استراحت ممكن است اشكالي براي فرد ايجاد  نشود، اما وقتي كه قلب مجبور باشد كار بيشتري انجام دهد(مثلأ شخص بخواهد چند پله را بالا برود )شريان هاي كرونري  نمي توانند بر اساس نياز اكسيژن  اين عضلات را برسانند و در نتيجه شخص در هنگام بالا رفتن از پله ها دچار درد سينه و آنژين قلبي مي شود ،در چنين مواقعي اگر فرد كمي استراحت كند معمولأدرد از بين خواهد رفت .حال اگر شريان كرونري توسط يك لخته خون بطور كامل مسدود شود و خون رساني انجام نشود قسمتي از عضله قلب كه خون به آن نمي رسد خواهد مرد و اين يعني : سكته قلبي

آقاي دكتر ،حال كه با بياني ساده و شيوا نقش شريان هاي كرونري و دردهاي قلبي را توضيح داديد،لطفأ از آنژيوگرافي و آنژيوپلاستي نيز سخن بگوئيد.

آنژيوگرافي يكي از اقدامات تهاجمي قلب محسوب مي شود،به اين صورت كه كه كانتر يا لوله اي باريك از طريق سياهرگ يا سرخرگ هاي پا يا دست به سمت قلب هدايت شده و مستقيمأ اندازه گيري ها و تصويربرداري هاي لازم را انجام مي دهد.

اگر كانتر از سيستم سياهرگ وارد قلب شود طرف راست و سرخرگ ريوي مورد بررسي قرار مي گيرد و اگر از مسير سرخرگي وارد قلب شود آئورت ،قلب چپ و سرخرگ كرونري ارزيابي مي شود.

در آنژيوگرافي امكان اندازه گيري مستقيم فشارهاي داخلي قلب ،فشار خون بطن ها،دهليزها ،سرخرگ هاي قلبي و حتي مويرگ هاي ريوي اندازه گيري مي شوند وبا تزريق ماده حاجب امكان مشاهده عروق كرونر قلب ،حفره هاي قلب و ميزان اشباع اكسيژن فراهم مي شود.

اقدام ديگري كه از طريق همين كانتر انجام مي شود آنژيوپلاستي نام دارد كه عبارت است از باز كردن يا ترميم رگ.در اين روش رگ مسدود توسط بادكنكي (بالون) متسع مي شود و چند ثانيه در اين حالت نگاه داشته مي شود تا رگ باز شود.گاهي براي محكم كاري يك لوله محكم به نام استنت داخل رگ مسدودقرارداده مي شود تا از انسداد مجدد آن جلوگيري به عمل آيد.

سؤالات ديگري برايم باقي است كه دكتر بايد با بياني ساده و شيوا توضيح دهد ،ولي نگاه بيماران چشم انتظاري كه ماه ها در انتظار ايشان بوده اند من را از اين كار منع مي كند.

به دكتر مي گويم: وقتي كانتر را به قلبم فرستادي ،آيا خودت را در آن گوشه ديدي كه چه مهربان جا گرفته اي ، با خنده اي بر لب تشكر مي كند.