سال نو ، نگاه نو

 

تاج گُل برای مردگان یا شاخه گُل برای زندگان

به همین سادگی ! تا که بود حتی یک شاخه گُل ،  یک سرزدن ، یک احوالپرسی  ، یک لبخند و یک نگاه را از او دریغ کرده بودیم و حال که به رحمت خدا رفته است ! تاج گُل های رنگ و وارنگ ، سبدهای گِل   و  سبقت  در بزرگ  نوشتن نام واسم خود بر روی تاج گُل ها برای اطلاع بازماندگان !

 تاج گُل هایی که حتماً باید نام و اسم ما بر روی  آنها نوشته شده باشد !  تاج گُل هایی که خودمان هم نمی فهمیم برای روح  آن در گذشته است  یا که برای  احترام و با اطلاع شدن بازماندگان ؟راستی ! آیا بو و عطری از این همه تاج گل به مشام می رسد ؟

می دانم ، پاسخ همه ما منفی است ، به پارچه نوشته هایی که مصیبت را به بازماندگان تسلیت  گفته اند ، نظری بیندازید، رقابت در بزرگ نوشتن ، سبقت در کوبیدن شعار، آنگونه که همه ببیند.

 واین همه را گفتم ، تا تبریک گفتن کم نیاورد ، تا تبریک و شادی معنی پیدا کند ، تا قدر یک شاخه گُل  بهتر از یک تاج گُل دانسته شود ، تا یک شاخه گُل برای زنده ها ، به اندازه یک تاج گُل برای مردگان عطر و بو داشته باشد واز همه مهمتر تا یاد بگیریم  : واژه " دوستت دارم " را چه موقع بگوئیم.

فرصت ها می سوزند و  آتش این سوختن ها ، خاکستری را بر جای می گذارد ، که در زیر غبار خاکستریش ، دل های گرفته و متوقعی است که از ما رنجیده اند ، شاید جبران این فرصت سوزی ها را هیچگاه دیگر نداشته باشیم ، مگر یک عزیز ، یک برادر ، یک خواهر در طول زندگی چقدر می تواند و بهانه دارد که برای دلبندانش جشن و مراسم شادی بگیرد ؟

بیشتر ما ها عادت کرده ایم فقط سالی یک بار همدیگر را ببوسیم و به یکدیگر بخاطر نوروز و سال جدید تبریک بگوئیم ، دیگر فرصت های تبریک گفتن و شاد بودن ، مراسم و جشن هایی هست که به انگیزه تولد گرفتن ها ، بدنیا آمدن ها ، عروسی و دامادی هاست و اگر نخواهیم در اینگونه مناسبت ها هم شاد باشیم و در شادکردن نزدیکان به بهانه های گوناگون  دریغ کنیم ، آیا شاد کردن دل ها فرصتی دیگر پیدا می کند ؟

یک اختلاف ساده ، یک سوتفاهم ، یک توقع بیجا بخاطر مردم و حرف مردم  سبب می شود تا فرصتی را که شاید سال ها منتظرش بودیم ، از دست  برود .

در پس این از دست رفتن فرصت برای شاد کردن دل ها و نگاه های زنده ، دلتنگی ها و شکستن دلها رشد می کنند به حدی که ممکن است به یک بحران روحی و جسمی منجر شود .

شوربختانه ، آنقدر گرفتار بعضی رسم و رسومات بیجا ، توقعات کاذب ، حرف های مردم شده ایم که حاضریم شادی های نزدیکترین کسانمان را فدای آن کنیم  ، شادی هایی که شاید در طول زندگی فقط یک بار برای آنان پیش می آمد.

این توقعات غیر ضرور و غیرهمسان ، یکی از عوامل اندوه ، دلخوری و استرس همگی ما همواره بوده است ، هیچوقت نخواسته ایم آنها را درست هدایت کنیم ، هیچوقت نخواسته ایم جانب انعطاف را رعایت کنیم .

این عدم انعطاف پذیری و زندگی کردن برای مردم و حرف مردم را تا جایی پیش برده ایم که بودن و وجود نزدیکترین عزیزانمان را فراموش کرده ایم و غیر عاطفی ترین برخورد را با آنان داشته ایم.

سال ها در انتظار بوده ایم  تا فرصتی پیش آید تا به مناسبتی  ، عزیزی را با حضور در مراسم جشنش شاد کنیم  ، سال هایی به اندازه یک عمر  ، 20 سال ، 25 سال و آن عزیز هم در انتظار است تا شادیش را با نزدیکانش تقسیم کند و  این انتظار کشیدن های طولانی فرا می رسد ، مقدمات جشن ، دعوت کردن ها ، از دور و نزدیک و...صورت می گیرد و  به ناگاه اتفاقی حادث می شود ،  همه چیز به هم می ریزد و به بهانه ای  ان همه انتظار فدای مصلحت اندیشی های ظاهری می شود ، آن همه اتنظار  و تکرار واژه زیبای  بافتی " مُروا دامادیت باشه "  فدای حرف مردم می شود.

یک دوراهی در پیش رو قرار می گیرد ، تاج گُل برای آن کس که رفته است یا شاخه گُل برای آن کس که مانده است ؟ تاج گُل برای نشان دادن حضور یا شاخه گُل برای شادی و سرور؟ حضور عزاگونه  در مراسم های عزا ، با لباس مشکی ، محاسن بلند  یا که  حضوری شادگونه در جشن و شادی با لباس آبی و حداقل گفتن یک تبریک خشک و خالی

و تصمیم جمعی اتخاذ می شود ،  حرف مردم برشادکردن عزیزترین کسانت ، اهمیت پیدا می کند ، مروا دامادی گفتن ها فراموش می شود و آن کسی که سال های سال همراه با فرزندان و آرزوهایشان بزرگ شده بود ، تنها گذاشته می شود ، چشم انتظاری به پایان می رسد  ، بوی عطر از گُل ها به مشام نمی رسد ، تنها بویی که فضا را آکنده کرده است ، بوی حرف مردم است ، بویی که هیچگاه نگذاشته است خودمان باشیم ، بویی که حاضریم بخاطر آن مهربانی هایمان را نیز فدایش کنیم.

حدود یک ماه از بهار گذشته است ، بیائید یک برگشتی داشته باشیم به این چند روز گذشته از بهار

آیا سال نو و بهار را فقط بخاطر خریدکردن ها ، تمیزکردن ها، شیرینی وشکلات می خواستیم ؟ آیا غیر از تبریک های کلیشه ای سال نو ، تبریک دیگری را به عزیزانمان گفته ایم ؟

آیا حاضر شدیم کمی مهربان تر از سال گذشته باشیم ؟ آیا شادی را به دیگران هدیه کردیم ؟ آیا نمی توانستیم جشن ها و حرف مردم را حداقل با هم داشته باشیم ؟

آیا نمی شد کمی از توقعات را برای دیگران داشته باشیم ، آیا نمی توانستیم سیاه و سفید و خاکستری را در کنار هم داشته باشیم .

سخن کوتاه :یادمان باشد شانس گفتن بعضی کلمات و واژه ها را شاید در طول عمرمان فقط یک بار و شاید دو بار برای بعضی از کسان و نزدیکان خود داشته باشیم.

یادمان باشد: بخاطر حرف مردم ، حسرت گفتن این واژه ها بر دلمان نماند .

یادمان باشد زندگی آنقدر طولانی نیست که هر روز بتوان مهربان بودن را به فردا انداخت.

 

 

 

 

 

 

موقعیت عمومی بافت بعد از جدایی ارزوئیه

سیمای بافت بعد از جدایی ارزوئیه

نقشه جدید بافت بعد از جدایی ارزوئیه

شهرستان بافت در جنوب غربی استان کرمان بین 28 درجه و 6 دقیقه تا 29 درجه و36 دقیقه عرض شمالی و 55 درجه و 56 دقیقه تا 57 درجه و 15 دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است.

مساحت این شهرستان تا قبل از جدایی رابر و ارزوئیه حدود 133هزار کیلومتر مربع بوده است و در حال حاضر با توجه به جدایی رابر و ارزوئیه مساحتی در حدود 652683 هکتار را دارد.

شهرستان بافت تا قبل از جدایی رابر و ارزوئیه دارای 3 شهر ، 3 بخش و 14 دهستان بود و اینک دارای یک شهر ، یک بخش مرکزی و 6 دهستان می باشد.

3 بخش بافت عبارت بود از : بخش مرکزی شامل دهستان های : گوغر ، کیسکان ، فتح آباد ، بزنجان ، دشتاب ، خبر

بخش رابر شامل دهستان های : هنزا ، سیه بنوئیه ، رابر ، جواران

بخش ارزوئیه شامل دهستان های : صوغان ، دهسرد ، ارزوئیه ، وکیل آباد

در یک جمع و تفریقی که وبلاگ " بافت شهر من " بر روی نقشه های ترسیمی توسط وبلاگ به عمل آورد ، وضعیت وسعت شهرستان بافت در حال حاضر به شرح زیر می باشد :

مساحت دهستان گوغر : 44371 هکتار

مساحت دهستان کیسکان : 24422 هکتار

مساحت دهستان فتح آباد : 90265 هکتار

مساحت دهستان بزنجان : 110168 هکتار

مساحت دهستان دشتاب : 168308 هکتار

مساحت دهستان خبر : 215149 هکتار

مساحت شهرستان جدید و تجزیه شده بافت : 652683 هکتار

 با جدایی ارزوئیه  حدود 498600 هکتار از اراضی حاصلخیز شهرستان  از بافت جدا شد .

این اراضی را دهستان صوغان با مساحت 93306 هکتار ، دهستان دهسرد 131780 هکتار ، دهستان ارزوئیه 205033 هکتار و دهستان وکیل آباد با مساحت 68481 هکتار شامل می شد .

توضیح : نقشه بالا شاید نخستین نقشه عمومی شهرستان بافت بعد از جدایی ارزوئیه باشد که توسط وبلاگ " بافت شهر من " تهیه و به نمایش در می آید. با توجه به اینکه حدود بعضی از دهستان های واقع در تقسیمات جدید برای من مشخص نبودامکان دارد نقشه جدید شهرستان بافت که توسط مراجع ذیربط تهیه  می شود اندکی با این نقشه تفاوت داشته باشد.

از دوستانی که تمایل دارند از این نقشه و نقشه شهرستان ارزوئیه استفاده بکنند خواهشمندم با توجه به غیر استناد بودن این نقشه ها نام منبع " بافت شهر من "را ذکر کنند . با تشکر . هرندی

 

 

ارزوئیه شهرستان شد

      

                     

شهرستان ارزوئیه به نقشه تقسیمات کشوری اضافه شد

هئیت وزیران با تغییراتی در جغرافیای استان کرمان موافقت کرد.

بر اساس این موافقت شهرستان ارزوئیه به مرکزیت شهر ارزوئیه ، از ترکیب بخش مرکزی مشتمل بر دهستان های ارزوئیه ، وکیل آباد و دهسرد و بخش صوغان مشتمل بر دهستان های : امیرآباد و صوغان ایجاد می شود.

پس از این به بعد ، به استناد ماده 13 قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری ( مصوب 1362 ) شهرستان ارزوئیه به مرکزیت ارزوئیه از ترکیب بخش مرکزی (  دهستان های ارزوئیه ، وکیل آباد ودهسرد ) و بخش صوغان ( دهستان های امیرآباد و صوغان ) در تابعیت استان کرمان می باشد.

گفتنی است : بخش خَبر به مرکزیت روستای کشکوئیه  از ترکیب دهستان های خَبر و دشتاب در تابعیت شهرستان بافت ایجاد می شود.

ضمن تبریک به مسوولان شهرستان ارزوئیه و مردم خونگرم این دیار ، برای شهرستان ارزوئیه توسعه و عمران را خواستاریم. قدر مسلم با توجه به پتانسیل های زیادی که در این شهرستان نهفته است ،  امید می رود که شاهد پیشرفت و بالندگی  بیش از پیش برای سرزمین خوشه های طلایی گندم  باشیم.

آفتابی ترین واژه ها را بدرقه ارزوئیه می کنیم و این دیار زرخیز را که از این به بعد همسایه جنوبی بافت می باشد . به استان تحویل می دهیم.

باشد که دست های پر مهر مردمان خونگرم شهرستان ارزوئیه قدر زمین های حاصلخیز این دیار را بخوبی بدانند و برای آبادی سرزمین آفتابگردان های خندان .موسیقی توسعه را دمادم بنوازند. مبارک باشد.

توضیح : نقشه بالا توسط وبلاگ بافت شهر من تهیه شده است و قابل استنادنیست. البته ارزوئیه جدید به همین شکل و شمایل می باشد.

 

 

 

مراسم ترحیم مهندس منوچهر نادری

                                           هو الباقی

 مهندس منوچهر نادری چهره برجسته و نخبه استان  و شهرستان بافت که سالها در رشد و بالندگی صنعت نفت و گاز کشور  منشا توسعه و پیشرفت بودو با داشتن مدرک کارشناسی بین المللی نفت و گاز و کارشناسی ارشد بانک جهانی به چند زبان زنده دنیا تسلط داشت.  وی از معدود چهره های علمی کشور بود که پس از بازنشستگی نیز در خدمت نظام جمهوری اسلامی و صنعت نفت و گاز بود. نام نیک این فرهیخته شهر و دیارمان بافت همواره در اذهان مردم فهیم باقی خواهد ماند.
اکنون با اندوهی فراوان غم بزرگ فقدان این عزیز را به خانواده و بستگان ایشان تسلیت می گوییم و برای آن مرحوم از درگاه خداوند منان علو درجات و برای بازماندگان صبر و اجر خواهانیم.
 بدینوسیله به اطلاع همشهریان گرامی می رساند :مجلس یادبود آن فقید فرهیخته در روز پنجشنبه25/1/90از ساعت ۳ تا ۵ بعد از ظهر در حسینیه بافت برگزار می شود. قدر مسلم مردم حق شناس بافت با حضور گسترده خود در این مراسم ضمن همدردی با خانواده محترم نادری باعث شادی روح آن مرحوم خواهند شد.

                             یادش گرامی و روحش شاد

جلب گردشگر و توسعه صنعت توریسم در شهرستان بافت

 

با سلام جناب آقای هرندی

امیدوارم اگر شایسته بودم این مطالب را در وبلاگتان قرار دهید تا بتوانم تجربیاتی را هر چند ناچیز در اختیار شهرمان قرار دهم
من  چندین سال هست که دیگه بافت زندگی نمی کنم اما هر از گاهی شاید سالی یکی دوبار به بافت میام و سری به این شهر می زنم تا شاید کمی از خاطرات گذشته را مرور کنم .

 نکته ای که همیشه در ذهن من وجود داشته و دارد این هست که بافت پتانسیل توریستی بالایی دارد و هستند کسانی که حاضرند از این پتانسیل توریستی استفاده کنند اما پتانسیل توریستی به صورت بالقوه هرگز بالفعل نمی شود و بنابراین نمی توان به آن به چشم ابزار پیشرفت نگاه کرد .

 نکته قابل تامل این هست که حتی کسانی که از شهرها و استان های دیگر به بافت می آیند از زیبایی های بافت به شگفت می آیند اما مسئله مهم برای من این بود که این تعریف چقدر درامد برای شهر دارد و وقتی فکر می کردم می دیدم هیچ،

اما چه باید کرد؟! از همه سخت تر این هست که بدانی صنعت توریسم سومین صنعت درامدزای دنیاست و در آینده ای نه چندان دور به صنعت اول دنیا تبدیل می شود و تو از بی صنعتی شهرت همچنان گله کنی حال انگار یک مسیر برای پیشرفت وجود دارد اما هنوز درامدی حاصل نشده نه تنها نشده که دلخوش کنکی شده برای دیدن تعداد اندک یا بیشمار مسافران استانی که بعضا اردوها و تورهای کوتاه و بلندی را به سمت بافت و مناطق توریستی اش انجام می دهند ولی اثری از درامد زایی را در این فرایند نمی توان دید مگر در خرید مقداری تنقلات یا کمی میوه و سیب زمینی و شایدم عسل و گردو و کشک و غیره

 دوستی می گفت : مهمان نوازی چقدر تاثیر در جذب توریست دارد و استاد می گفت هیچ فقط تاثیر در جذب میهمان دارد چرا که توریست فرهنگ جذب توریست می خواهد نه میهمان نوازی و این موضوع من را به فکر فرو برد چرا که یاد میهمان نوازی مردم شهرمان افتادم و یاد این گفته پدر بزرگها و مادر بزرگها که می گفتند: میهمان حبیب خداست و بعد هم بهترین غذا را مجانی در اختیار میهمان می گذاشتند و با هزینه خود، میهمان را به مناطق تفریحی شهر می بردند و خلاصه سنگ تمام می گذاشتند و چنان می کردند و چنین می کردند و در نهایت میهمان را با رضایت خاطر و به به و چه چه که عجب جایی است این خبر ، چه باغاتی دارد این اسیا ب چفته و چه آب و هوای مطلوبی دارد شهر بافت ، راهی دیار خود می کردند و دریغ از یک ریال درامد زایی

 یادم افتاد که دوستی می گفت :  رفته به روستایی توریستی در ترکیه و از ورودی روستا یکی ویولون می نواخته و توریسیها پول می دادند دیگری صنایع دستی خود را عرضه می کرده و آن یکی اتاق های روستا را اجاره می داده و فلانی  غذای محلی روستا را برایش می آورده و یکی هم از فرصتهای سرمایه گذاری روستا می گفته و  بزرگ روستا هم از عضویت افتخاری توریستها و سفیران آینده روستا در شهرهای دیگر خبر می داده و خلاصه اینکه در این روستا توریست هم میهمان بوده و هم توریست هم پول خرج می کرده و هم ارزش این مکان را بابت پولی که خرج می کرده می دانسته ،همان دوست می گفت : که بود جاهایی که همان زیبایی را مجانی به نمایش می گذاشتند اما به آنجا نمی رفتیم چون از پز توریست بودنمان کاسته می شد و پولمان خرج نمیشد ، شاید ما یک صنعت بزرگ را در سرزمین کویری  به نام جاذبه توریستی شهر بافت در اختیار داشته باشیم اما دافعه های توریستی و عدم برنامه ریزی مناسب و عدم وجود فرهنگ توریست پذیری این صنعت را در بافت متروکه کرده است .

راهکار ها چیست؟ همیشه ساده نیست چون عوامل یکی و دوتا نیست و همت دسته جمعی و آموزش و توسعه و تبلیغات را می طلبد از همین اینترنت می توان شروع کرد و چنان تبلیغی برای دیدن شهر راه انداخت که همه انگشت به دهان بمانند و از همین مردم شهر می توان شروع کرد و چنان سازماندهی برای کسب درامد راه انداخت که موتور این کارخانه چراغ خاموش شهر را برای اولین بار روشن کرد و انوقت خواهید دید رشد سریع شهر را  ،چرا که هر کجا شور و شعف و زندگی برقرار باشد پیشرفت خودش به سراغش می آید. 

                                                صالح نظری متولد 1358 شهرستان بافت

با تشکر از دوست و همشهری جوانم آقای صالح نظری عزیز. باشد تا دیگر دوستان و همشهریان اینگونه در موضوع نظرسنجی مشارکت داشته باشند.

دنیا را چه دیدی؟ شاید خدا خواست و  یکی از مسوولان به این وبلاگ سری زد و قفل توسعه شهرستان بافت را با کلید راهنمای جوانان این مرز وبوم باز کرد.

                                                      با تشکر . هرندی

 

 

عدم توسعه یافتگی شهرستان بافت

 

مدت ها این نظر سنجی  با گزینه های زیر را در وبلاگ " بافت شهر من " به نمایش گذاشتم تا اینکه چندی پیش بنا به مشکلات اینترنت در کشور از صفحه وبلاگ حذف شد. گزینه ها عبارت بود از :

محرومیت و عدم امکانات  ، مهاجرت قشر روشنفکر و تحصیلکرده ، عدم توجه مسوولان ، سیاسی و جناحی بودن مسوولان ، بی توجهی مردم ، نا کارآمد بودن مسوولان

در آخرین مرتبه ای که قبل از حذف شدن این نظرسنجی به پاسخ های نظردهندگان مراجعه کردم ، بیشترین نظر را مخاطبان به گزینه : سیاسی  و جناحی بودن مسوولان داده بودند و علت توسعه نیافتن شهرستان را در تنش های سیاسی شهرستان عنوان کرده بودند.

پس از حذف شدن این نظر سنجی تصمیم گرفتم نظرسنجی دیگری را برای اظهار نظر  در وبلاگ بگذارم که هنوز یک سایت مطمئن در این خصوص پیدا نکرده ام و بر همین اساس آن را به این شکل و در قالب یک پست عنوان می کنم و فکر کنم علاقمندان اگر  به صورت کلی تر نظر خودشان را مطرح کنند ، باب جدیدی در این مورد باز می شود تا شاید برای مسوولان هم راه گشا باشد .

نظر شما برای عمران و آبادی شهرستان بافت چیست ؟

1 – توسعه راه های ارتباطی

2 – بکارگماردن مسوولان بومی

3 –توسعه صنعت و کارخانه های تولیدی

4 – جلب گردشگر و توسعه صنعت توریسم

5 – ایجاد انگیزه در قشر فرهیخته و تحصیلکرده

6 – توسعه دانشگاه ها و مراکز علمی

 7 – توسعه کشاورزی

مراسم عقدبندان پسرم پیوند

                                 

در روزی بهاری که چتر زیبای درختان اقاقیا و شکوفه های خوشبویش  با باران شسته می شد ، در محیطی صمیمی قرار شد ، دو جوان  بار زندگی را با یکدیگر حمل کنند.   

نگاه کردن به زندگی در زیر بارانی که سهراب گفته بود ، چتر را باید بست ، زیر باران باید رفت  چشمها را باید شست،.... برایم خوشی دو چندانی داشت .

مراسم عقدبندان مانند دیگر مراسم اینگونه در حال برگزاری است ،  عروس خانم  نگاهش را به آیه های  قرآن مجید  متصل کرده است ، شرم و حیا در نگاه آقا داماد موج می زند ، پدر ها و مادرها در دلشان دریایی از زندگی باسعادت برای این زوج جوان موج می زند ، برخود من هم هیجانی ناشناخته  (که در دستان لرزانم نمود پیدا کرده است )  غالب شده .

عاقد با نام خداوند متعال سخن را آغاز می کند ، او من و پدر عروس خانم  را در کنار خودش فرا می خواند ،  حسی عجیب در من قصد غوغا دارد .

عاقد از پدر عروس و داماد اجازه می خواهد ، که وکالت داشته باشد تا خطبه عقد را جاری کند ، پدر عروس خانم این وکالت را می دهد و نوبت من فرا می رسد .

عاقد می گوید : پدر آقا داماد هم این اجازه را می دهد  تا وکالت داشته باشم خطبه را جاری کنم ؟

فرصت را غنیمت می شمارم و به پاس احترام و ارج گذاشتن به مقام والای مادر ، بخصوص مادر پیوند عزیز که زحمت اصلی تعلیم و تربیت پیوند را بر دوش کشیده است ، اجازه می خواهم که وکالت پیوند و جاری شدن خطبه عقد را مادرش به عهده بگیرد .

در این لحظات بزرگ شدن پیوند از زمان جنینی تا کنون  ، بی خوابی ها ، مرارت ها و از خود گذشتن هایی که مادرش برای او کشیده است ، در ذهن و خاطرم می گذرد و برای یک لحظه این احساس به من دست می دهد که گوشه ای از آن همه تلاش ها را پاسخ داده باشم .

لحظاتی شگفتی در جلسه  حاکم می شود و عاقد از من می خواهد جایم را با مادر آقا داماد عوض کنم.

 یک احساس پاک اشک آلود در من ریشه دوانده ، یک احساس سبکی  و شیرین را دارم ، احساسی که با اشک های همسرم آمیخته شده است ؟

 نگاه پرسشگرش  را با عصاره و زلالی اشک هایم جواب می دهم .

در آمیزه ای از صمیمیت که باران هم به آن جلوه ای لطیف و بارانی داده است ، مراسم ادامه دارد.

و نوبت به مهریه می رسد ، اختیار را به پدر عروس خانم می دهیم  و ایشان هم به مهربانی اختیار را به ما می دهند  و در نهایت از ایشان خواهش می کنیم ، که مهریه را مشخص کنند .

پس از مشخص شدن مهریه از سوی ایشان ، از عاقد می خواهم قرآن مجید ، دیوان حافظ ، شاهنامه فردوسی ، بوستان و گلستان سعدی و فرهنگ دهخدا را نیز بر مهریه عروس خانم بیفزایند.

و مراسم عقدبندان ادامه دارد تا جایی که عاقد از عروس خانم وکالت می خواهد که در قبال یک جلد کلام الله مجید ، یک جلد دیوان حافظ ، یک جلد شاهنامه فردوسی ، یک جلد بوستان و گلستان سعدی و فرهنگ دهخدا و .....سکه کامل آزادی ایشان را به عقد دائمی پیوند هرندی در آورد ؟

و عروس خانم طبق معمول رفته اند گل بچینند ، وبرای دفعه دوم باز عروس خانم رفته اند ، گلاب بگیرند و صدای مردانه من پس از ندای خانم هایی که این واژه ها زیبا را تکرار می کنند ، شاید به ندرت صدایی باشد که گفت : عروس خانم رفته اند زیر باران تا شعر صدای پای آب سهراب را بخواند . آنجایی که سهراب گفت : چتر را باید بست ، زیر باران باید رفت ، جور دیگر باید دید...

اشک های پدر و مادر عروس خانم و اشک های من و مادر آقا داماد تحفه ترین هدیه ای بود که در پایان این مراسم تقدیم دو دلبند عزیزانمان شد.

امیدوارم زندگی توام با سلامتی و سعادت در انتظار این دو عزیز باشد.

از خانواده محترم و بزرگوار سیف الدینی که زحمات بسیار گرانقدری برای هرچه بهتر برگزار شدن این مراسم کشیدند ، صمیمانه سپاسگزاریم .

از پدر بزرگوار دختر و عروسم که همه سنگ ها را از جلو ما برداشتند و با تواضع و فروتنی مسیر را برای ما هموار کردند ، کمال امتنان و تشکر را داریم و از دیگر وابستگان  عروسم که برای این مراسم زحمات بسیاری کشیدند ، باز ممنون و سپاسگزارم.

و از عزیزانی که بر ما منت گذاشتند  و با قدوم مبارکشان بر جشن ما زیبایی و سرور را دو چندان کردند ، سپاسگزارم ، بخصوص عزیزانی که رنج سفر از راه های دور و نزدیک را به جان خریدند و ما را ذوق زده کردند ، نیز ممنون و متشکرم.

به بهانه مراسم نامزدی پسرم پیوند

 

پیوند حرف کمی نیست

انگار همین دیروز بود ، که نخستین فرزندم پیوند به دنیا آمد ، آن روزها برایش نوشتم :صدای پای طلوع می آید، کسی در ما دارد به دنیا می آید ، کسی که شبیه هیچ کس نیست ، کسی که به روشن و روشنی ها شبیه هست .

چندین سال بعد برایش نوشتم : حال تو جوانه زده ای ، برنا شده ای ، همراه با سال ها تو هم پوست انداختی ، همراه با احساس ها ، اندیشه ها و ایمان پدر و مادر تو هم بزرگ شدی  .

آنقدر بزرگ شدی تا تصمیم گرفتی زندگی ات را با دردانه دختری تقسیم کنی که او هم در جایی دیگر و در خانواده ای دیگر برای  آرزوهای ما بزرگ می شد.

روزی که برای دیدن این آرزو و دیدن عزیزی که بهانه دختر نداشتن هایم را از من می گرفت ، به سراغ خانواده  او و دیدنش رفتیم ، هیچ وقت از یادم  نمی رود ،  وقتی او را دیدم ، دختر داشتن را خوب بلد نبودم ، احساس می کردم  باید در نخستین برخورد برای او و سالهای دور بودنش عروسکی بخرم  یا که با گل های میخک و بنفشه برایش  گردنبندی درست کنم که بوی دوست داشتن ،  فضای اولین دیدارم را  آکنده از احساس پاک و ناب پدری  کند. لحظاتی در این تصور رفتم ، که برایش لواشک و ترش مزه هایی دیگر که دختران دوست دارند ، بخرم و یواشکی به او بدهم. حتی بلد نبودم چگونه باید احوال دختران را پرسید .

آن روز مانند هر پدر دیگری آرزوهایم را به پای هر دوی شما ریختم و آنقدر هیجان داشتم که  بازبه قلم و کاغذ پناه آوردم تا آنچه را که نمی توانم  برای شما بگویم ، از طریق نوشته هایم بازگو کنم که حاصل این دست نوشته ها چهار ، پنج نامه بود که خطاب به دخترم نوشتم و در روزی که تحقیق های ابتدایی از طرف خانواده محترم ایشان انجام شد و برای خواستگاری رسمی به منزل ایشان رفتیم ، نامه ها را تقدیم دخترم کردم .

 

 

مراسم نامزدی و عقدبندان  پسرم پیوند

مراسم نامزدی و عقدبندان  پسرم پیوند

جارچیان را گفتیم : تا جار زنند و بر طبل کوبند که پیوند فرخنده و مبارک عروس خانوم  جهان بانو ساراخاتون صبیه محترمه وحید خان و شاه داماد عالی جناب پیوند، فرزند دلبندم را به اطلاع دوستان ، آشنایان و همشهریان برسانند.

با توجه به آمال و آرزوهایی که هر پدر در خصوص ازدواج فرزندانش دارد و نوع نگاهم به این وصلت و همچنین حاشیه های مراسم عقدبندان. اگر توفیق داشته باشم دو سه مطلب آینده وبلاگ را به این پیوند میمون و مبارک اختصاص می دهم و فکر کنم برای مخاطبین جوان وبلاگ و همچنین پدر ها خواندنی باشد.

انتشار اسناد بافتی لیکس ( سند شماره 8)

 

زغال کیلویی چند ؟

ششمین جلسه انجمن شهر بافت در تاریخ 2/9/1347 ساعت چهار بعدازظهر به ریاست آقای قاسم اعتمادی و با حضورکلیه اعضا در محل انجمن تشکیل  و در مورد سوخت رسانی با حضور آقای صابری نماینده اداره منابع طبیعی بافت مذاکره به عمل آمد.

قرار شد مقداری زغال که سهمیه بافت و در اداره منابع طبیعی  کرمان موجود است  با معرفی یک فروشنده از طرف شهرداری تحویل و اقدامات لازم انجام شود.

انجمن تصویب کرد چون ممکن است فروشنده زغال برای خرید وجهی نداشته باشد، مبلغ بیست هزار ریال ( 2هزارتومان ) به فروشنده زغال در برابر ضامن معتبر تأدیه شود که برای دو ماه در اختیار فروشنده باشد و پس از دو ماه بایستی مستهلک گردد .

در همین خصوص و در دهمین جلسه انجمن در تاریخ 11/10/1347 چون ذغال مورد بحث به بافت تحویل شده است ، انجمن در خصوص قیمت ذغال تصمیمات زیر را اتخاذ کرد :

زغال درجه یک                  هر کیلو شش ریال

زغال درجه دو                   هر کیلو پنج ریال

زغال مخلوط با خاکه           هر کیلو 5/4 ریال

رئیس انجمن : اعتمادی       نایب رئیس اول : ریائی         نایب رئیس دوم : احمد شفیعی      منشی : اشرف رستگاری

خلق یک حرکت زیبای پزشکی در شهرستان بافت

                                         

 مردم منطقه محروم پیر و پشتکوه و دمکوه  در روزهای پایانی سال  میزبان  یک دنیا مهربانی و نوعدوستی از سوی یک تیم پزشکی بودند.

دکتر ماشاالله شهابی نژاد مسوول پزشکی قانونی بافت ، به همراه دکتر مصطفی سلطانی ، سرکار خانم مهدیه شمسی ( پرستار) ، آقای مرید خالویی ( کارمند مرکز بهداشت )  با یک دستگاه آمبولانس پُر از دارو و تجهیزات که از سوی دکتر شکوهی رئیس محترم شبکه بهداشت و درمان بافت  در اختیار این تیم گذاشته شده بود ، به منطقه پیر و پشتکوه و دمکوه عزیمت کردند و با دستان مهربانشان بر آلام و رنج های مردم این مناطق مرهم عشق و محبت کشیدند.

این تیم پزشکی را که فرمانده محترم سپاه شهرستان بافت جناب سرهنگ رستم سلجوقی ، جناب سرهنگ نوری مسوول بسیج سازندگی همراهی می کردند ، با استقرار در این مناطق به ویزیت و درمان رایگان بیماران پرداختند.

 اجازه دهید  از سوی مردم بزرگوار این مناطق در پیشگاه  این مهربانان  زانوی ادب بزنم وبه عزیزانی که این حرکت زیبا را خلق کردند ، از صمیم قلب یک دست مریزاد و خدا قوت بگویم.

نام شما در ذهن و یاد مردم  به نیکی درج شد و شما عزیزان چه نیکو این ابیات را برای مردم تعریف کردید:

                                 بنی آدم اعضای یکدیگرند           که در آفرینش ز یک پیکرند

                                چو عضوی بدرد آورد روزگار         دگر عضوها را نماند قرار

      ابوالقاسم ارجمند درگذشت

 

                                                     

در سال های 1325  تا....مسوولیت تعلیم و تربیت دانش آموزان زیر نظر وزارت فرهنگ و  در استان هشتم ( کرمان )  این وظیفه با اداره فرهنگ بود.

 در آن سال ها شهرستان بافت نماینده فرهنگ داشت ، که این نمایندگان عبارت بودند از :حجازی ، کاظم پور ، مصطفی شفیعیان ، ابوالقاسم ارجمند و به روایتی در سال 1341 اداره آموزش وپرورش بافت مستقل  و مرحوم داریوش نوذری عهده دار  ریاست اداره آموزش و پرورش بافت شد.

اما با مطالعه کتاب ( فرهنگ گویش گوغر بافت -  اکبر نقوی ) به نامه ای برخوردم که در تاریخ 16/11/1328 مرحوم ابواالقاسم ارجمند به عنوان رئیس فرهنگ بافت طی حکمی مرحوم محمد حسن نادری را به سمت مدیر و آموزگار دبستان چشمه سبز گوغر می گمارد.

بهر حال مرحوم ابوالقاسم ارجمند یکی از نخستین کسانی بود که در تعلیم و تربیت دانش آموزان شهرستان بافت نقش بسزایی داشت و می توان از آن مرحوم به عنوان یکی از پایه ها و ستون های فرهنگ آن زمان در شهرستان بافت نام برد.

در گذشت ابوالقاسم ارجمند را به خانواده آن مرحوم ، جامعه فرهنگی بافت و به  تمام عزیزانی که شاگرد ودانش آموخته آن مرحوم بوده اند تسلیت عرض نموده و از خداوند رحمان برای آن مرحوم غفران الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبایی را آرزومندم.

از عزیزان فرهنگی و دوستانی که در اداره آموزش وپرورش شهرستان بافت خدمت می کنند ، تقاضا می کنم ، اگر در ذکر تاریخ های این مطلب اشتباهی صورت گرفته است ، من را راهنمایی و با ارسال مطلب در این خصوص همکاری نمایند .

                                                                                                                       با تشکر هرندی

 

بافت

                                                    

بافت  ، سرزمینی آرمیده در جنوب غربی کرمان ، بافت سرزمین هوش آوران و نخبگان

بافت ، دیاری با طراوت ، زیبا ، با مردمانی سرشار از مهر و صفا

بافت ، مرز و بوم عشایر غیور و دلاور مردان سلحشور

 بافت ، سرزمین هزار رنگ با شقایق های زیبا ، آلاله ، آویشن ، سپیداران سر به هوا و شناسنامه ای به سن تپه یحیی

بافت  ، بهشت معدنکاوان ، ذخیره گاه بنه و ارس و انارشیطان ، با الیاف کرک های جلاپذیر و معروف در جهان

بافت ، دیار صاحبدلان ، فرهیختگان ، نگینی بر تارک کرمان  ، با مناطق زیبای کیسکان ، برکنان ، آبشار بنگان و عطر خوش سنجدان بزنجان و بیدان

بافت ، سرزمین دشت های پرآب ، دشتاب ، جولانگاه آهو و جبیر و کبگ و یک عالم ستاره و دیدن مهتاب

بافت ،  سرزمین دلیرمردان ، امیران ، سرداران  و   لاله زار  آبیاری شده با خون  شهیدان

بافت ،  تاریخی کهن با علی محمد خان ، محمد ابراهیم خان ، امین الرعایا ، امین دیوان و غنجعلی خان

بافت ، با آداب و رسومی شیرین ، حنابندان ، بیرق بران ، پا تختی ، رونما ، جاخالی با، پاگشا و یک عالم باورها و سنت های زیبا و مخملین

بافت ، بازی های محلی : چُپُل بازی ، گوچفته ، لپَربازی ، سنگ شیشو ، هیلوک هیلوکو، آندوخت پوراندخت ، گومرزنگو ، پادیوارو ، گردوبازی ، گوقار

بافت ، غذاهای لذیذ ، دستپخت مادران مهربان و عزیز ، قاتق بنه ، ابگرمو ، قاتق بابونه ، شولی ، کشک چغندرو ، بزباش ، لیتی اسفناج ، کله گیپا ، پخت پیازو ، چغوک بریزو، برشتو ،  خیک پنیر و مغز گردو

و این همه را گفتم  تا بافت بداند گرچه دست تقدیر ما را از او دور کرده است ، ولی همواره به یادش هستیم و تا فرصتی بدست  می آوریم به دامان پر مهرش پناه می آوریم و از هوای خوشش شش هایمان را پر می کنیم.

عید بهانه ای است که  ارمغانش علاوه بر دیدن بهار ،  دیدن روی همچو گل دوستان ، آشنایان و همشهریان است  ، عید بهانه ای است ، که باز هم به خویش خویشتن می رویم و مهربانی ها و دوستی ها  و تجدید آنها را تمرین و تکرار می کنیم.

خاطره من از ایام نوروز امسال ، راه افتادن آب در جوی و جویبار و روئیدن بنفشه در کوهساران بافت بود ، خاطره من از عید امسال جشن و پایکوبی برای تنی چند از دوستان و غم و اشک و ماتم برای دیگری از همشهریان بود.

و در این شکوه بهار ، من  یک احساس رضایت می کنم ، وقتی در درونم دنبال این احساس  می گردم ، به حرف ها و سخن هایم در مراسم چهلم حاج منصور شفیعی می رسم ، خانواده بزرگوار آن مرحوم بر من تکلیف کردند که در مراسم چهلم آن مرحوم در میان انبوه همشهریان قدر شناس  ،  از زبان آنان از مردم شریف بافت قدردانی و تشکر کنم  و من این فرصت را پیدا کردم تا ناگفته هایم را در مورد این خانواده باز تکرار کنم و از بزرگواری ها و خدمات خانواده شفیعی به بافت سخن بگویم .

فرصت خوبی بود تا از سوی بافتی های مقیم کرمان از خانواده شفیعی که در مراسم ترحیم حاج منصور در کرمان صاحبان عزا را خانواده شفیعی و بافتی  های مقیم کرمان خطاب کرده بودند ، تشکر کنم.

فرصت خوبی بود تا به همشهریان بگویم : بازار شفیعی را با همین نام تکرار کنند ، تا هیچ وقت خدمات این بزرگواران از یادمان نرود  ، مگر می شود ، بازار کلاحاجی ، پمپ بنزین شفیعی ، آسیاب ، کافه ، سینما ،مسجد ، حمام و...  شفیعی را فراموش کرد.

و شیرین ترین خاطره من لحظاتی بود که به عنوان فرزند بافت بر دستان  حاج احمد شفیعی بوسه زدم ، بوسه من بر دستان سرد این بزرگ مرد داغدار ، شاید ناچیزترین تقدیر از سوی حقیرترین بافتی باشد، ولی از خود راضی هستم که خدای منان ، این فرصت را برایم فراهم کرد تا به سهم خود از خانوداه شفیعی تقدیر کنم .

راستی ! شما برای آنان چه کرده اید ؟  

 بازار قديم بافت

                                                بازار کربلایی حاجی شفیعی

در گذشت یکی از نخبگان و فرهیختگان شهرستان بافت

 

مهندس منوچهر نادری با دنیایی از علم و تجربه چشم از جهان بربست

با کمال تأسف و تألم به اطلاع می رساند مهندس منوچهر نادری کارشناس ارشد بین المللی نفت و گاز و کارشناس ارشد بانک جهانی به دیار باقی شتافت.

مرحوم مهندس منوچهر نادری ( فرزند ارشد مرحوم نعمت الله نادری ) یکی از افتخارات و نخبگان شهرستان بافت بود که به چند زبان زنده دنیا تسلط کامل داشت .

درگذشت این چهره علمی شهرستان را به خانواده محترم آن مرحوم و خاندان گرامی نادری تسلیت عرض می نمایم و از درگاه خداوند منان برای آن مرحوم غفران الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبایی را آرزومندم.  حمید هرندی

ایستاده از راست مرحوم نعمت الله نادری ( پدر مرحوم مهندس منو چهر نادری) - مرحوم عبدالله اسلامی

یاد این دو چهره فرهنگی سال های دور را نیز گرامی می داریم و برایشان با ذکر فاتحه روانی شاد را خواستاریم.

پوران خانم درگذشت

    

                                                 

یکی از رنجورترین و صبورترین بانوان شهرستان بافت درگذشت

هنوز جوان بود که شوهرش مرحوم رحمت الله شهابی ( شهردار سال های دور بافت) را از دست داد، برای سه دختر و دو پسر بچه اش هم مادری کرد و هم پدری  ، تا فرزندان بزرگ شدند.

در شروع جنگ تحمیلی ، پسر بزرگش که تازه از دانشکده افسری فارغ التحصیل شده بود، برای دفاع از کیان این مرزوبوم عازم جبهه شد و در روی پل خرمشهر نخستین لاله پرپرشده شهرستان بافت لقب گرفت و امروز سرلشکر نصرت الله شهابی یکی از افتخارات شهرستان بافت می باشد.

پوران خانم در فراغ پسر بزرگش روزگار را سپری می کرد ، که دیگر پسرجوانش (مرحوم عزت الله شهابی)  را در اثر سکته قلبی از دست داد ،  روزگار برای این مادر که دو پسر دلبندش را از دست داده بود ، هنوز آبستن دیگر حوادث بود.

چند سالی از درگذشت پسر دوم گذشته بود ، که  خودرودامادش (مرحوم  حمید جمالی نژاد)  توسط اشرار ربوده شد و پیکر چاقو خورده داماد پس از 40 روز در بیابان های سیرجان پیدا و دفن شد.

پوران خانم در تحمل این همه داغ ، دل را به امیرحسین ( نوه) خود خوش کرده بود و چهره پسرها و دامادش را در نگاه امیرحسین جستجو می کرد ، که دست تقدیر این بار با یک تصادف به سراغ آمال و آرزوهای پوران خانم آمد و امیرحسین جوان را نیز از او گرفت.

پوران خانم در تحمل این همه داغ صبوری را پیشه کرده بود ، که این بار یک بیماری لاعلاج به سراغ خودش آمد ،  او یکی دو سال با این بیماری دست و پنجه نرم کرد ، تا اینکه در روز ششم فروردین ماه امسال ، مرگ بر زندگی سراسر رنجش پرده کشید و پرونده  صبوری و رنجوری او بسته شد.

مراسم هفتم آن مرحومه  روز پنج شنبه 11/1/1390 از ساعت 3 تا 4 بعدازظهر در تالار بهشت زهرای بافت و مراسم ترحیم آن مرحومه در کرمان روز یکشنبه 14/1/1390 از ساعت 4 تا 5 بعد از ظهر در مسجد طالبی برگزار می شود.

                                                        روحش شاد و یادش گرامی

یک بقچه خبر بیات و غیر بیات از بافت

 

قطعه اول باند دوم بافت – کرمان به بهره برداری رسید

قطعه اول باند دوم محور بافت –کرمان به طول 30 کیلومتر از قنات سیر تا دوراهی لاله زار با هزینه 200 میلیارد ریال افتتاح و به بهره برداری رسید.

 این قطعه چشم اندازهای بسیار زیبایی با توجه به بارندگی های اخیر دارد.

گفتنی است : محور بافت – کرمان به طول 88 کیلومتر یکی از پروژه هایی است که در چهار قطعه باید دو بانده شود و قطعه اول آن به طول 30 کیلومتر افتتاح شد.

توزیع ۴۰۰ سبد کالا بین خانواده های زندانیان شهرستان بافت

به مناسبت سال نو و به منظور حمایت و کمک به خانواده های زندانیان شهرستان ۴۰۰ سبد کالا به ارزش هر سبد ۵۰ هزارتومان توزیع شد.

حمزه جواران مدیر عامل حمایت از زندانیان شهرستان بافت با اعلام این خبر گفت : سبدهای کالا با حضور فرماندار.دادستان. رئیس اداره زندان و تنی چند از مسوولان بین خانواده های زندانیان توزیع شد.

جشن عیش و سرور و دامادی دوست عزیز  حسین شیبانی

به نام افریدگار مهربان

در آسمان زندگی خویش جستجوگر ستاره ای بودیم بالاتر ازتمامی ستارگان ، بدرخشندگی خورشیدو به پاکی دریا و یافتیم آنچه را می خواستیم .پس تو ای خوب در بزم آسمانی این دو ستاره بدرخش

همتی -  شیبانی

در نخستین روزهای بهار که چلچله ها از غرورشکوفه ها و بالندگی آنهابه رقص در آمده اند، دو جوان عزیز دل در گرو هم نهاده اند و بزم عروسی و دامادی را گسترده اند و ما هم بر این خوان زیبا و شعف آفرین دعوت شده ایم . باشد که در این سال جدید شاهد روزهای خوش و شاد برای همه مردم ایران زمین بخصوص دوستان ، همشهریان و آشنایان باشیم.

سرکار خانم همتی و حسین عزیز پیوندتان مبارک

خوشا به حال بهار که غنچه هایش اینگونه به بار نشستند.

تهیه و تدارک شهرداری بافت برای عید نوروز

   

                                طبيعت زيباي بافت

شهرداری بافت تمام تلاش خود را در نوروز امسال برای زیبا سازی شهر بافت بکار گرفته است.

شهردار بافت با بیان این مطلب گفت : سیما و منظر بافت ؛ پیشینه فرهنگی ، تاریخی ، آئینی ،طبیعی و گردشگری  بافت رادر عید نوروز بازتاب می دهد.

شفیعی افزود : شهر بافت سرشار از زیبائی های خدادی و مواهب الهی است و با  بارندگی هایی که در سال جاری داشته ایم ، طبیعت بافت در بهار امسال چشم اندازهای زیبایی را برای مسافران نوروزی به ارمغان می آورد.

شهردار بافت اظهار داشت : استفاده از خلاقیت های جمعی برای زیباسازی شهر در اولویت قرار گرفته است و نقش افراد نخبه در تصمیم گیری ها پُررنگ است.

شفیعی از مسابقه و انتخاب کوچه های زیبا و نمونه  شهری در ایام نوروز خبر داد و گفت :  برای ساکنان این کوچه ها جوایزی در نظر گرفته شده است و این کوچه ها از حمایت مالی شهرداری نیز بهره مند می شوند.

این مقام مسوول شهری افزود: در نوروز سال گذشته 96 هزار نفر از شهرستان بافت دیدن کردند و با نظرسنجی هایی که انجام گرفت ، بیش از 80 در صد این بازدید کنندگان از وضعیت اسکان و امکانات فراهم شده رضایت داشتند.

شهردار بافت پیش بینی  کرد که در نوروز امسال با شرایط آب و هوایی ویژه بافت  ،  تعداد گردشگران و مسافران نوروزی به بیش از 200 هزار نفر برسد.

پیام  های  تبریک عید نوروز (3)

تاهست سرزمین من آسمانی باد وبهاران بی پایانش بی پایان دودمانتان در آرامش زندگی هاتان دراز وآینده روشن تراز امروزتان برای شما مردمان بزرگ بوی خوش خواب آرام وزندگی زیبا آرزو میکنم.(کوروش کبیر)

جناب آقای هرندی سلام امیدوارم سال 1390 سالی همراه از موفقیت وشادکامی برای شما وخانواده محترمتان باشد

ابوالفضل ریاحی راد

ایام را ازشما مبارک باد . ایام می آیند تا بر شما مبارک شوند ...

علیرضا کاشانی

نوروز باستانی نوید دهنده بهار زندگانی یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید را به شما و همه هموطنان بافتی تبریک میگویم
امید که سال جدید برایمان کرداری نیک گفتاری نیک پنداری نیک به ارمغان آورد.

مجتبی محسنی

باعث افتخار است که عرض شادباش وتبریک اینجانب زودتر از نسیم روحبخش نوروز خدمتتان شرفیاب شود سال خوب وخوشی را برای جنابعالی و خانواده محترم وهمشهریان عزیز آرزومندم . نوروزتان پیروز

باران

مثل زمین در بهار برف را

نگه نداریم !
وبیایید با "دیده تکانی" ...دیدن را "دیدنی" کنیم و
یادمان باشد که "تقویم"...فرصتها را "تقدیم" میکند.
باآرزوی سالی پرازشادی وموفقیت
عیدتان مبارک

دختر باران

این آخر سالی کلی خبر خوب دادین به ما:)جفتشون مبارکتون و مبارکموووون:)ایشالا تو سال 90 یه عالمه خبر خوب خوب بشنویم دایی جون.

نوشین

جناب آقای هرندی
موفقیت بیش از پیش جنابعالی را از یزدان پاک خواهانم . برای کشور عزیزمان ایران و مردم سرتاسر دنیا ارزوی نیکی و خوشی دارم !

منصور شهابی نژاد

براستی رسیدن این عید سعید باستانی همراه با روئیدن جوانه ها و درختان و نو شدن جسم ها و جانهای عاشقان را تبریک و تهنیت گوییم . دلهامان را نزدیک ، دستهامان را به همدیگر بدهیم و در سال جدید با یاری هم منظری زیبا و زندگی خاطره انگیز خلق کنیم .

سالاری

عید همان عید بود، هفت سین هم بود، سبزه همان سبزه بود اما دیگر هیچ چیز بوی عیدی نداشت آخه دیگه پدر نبود

پدر نبود که دعای سال تحویل رو بخونه،

پدر نبود که از حافظ برایمان بخواند،

دگر پدر نبود که بوسه مهر آمیزش بر گونه نشیند و آرزوی سلامتی‌ برایمان کند،

دگر پدر نبود تا اسکناسی تا نخورده عیدی دهد,

دگر پدر نبود تا ازمان بخواهد با یکدگر مهربان باشیم

عید همان عید بود پدر، ولی‌ عید دیگر برای ما عید نیست،

جای تو بسیار خالیست و نبودنت را با تمام وجود حس میکنیم...

منصور