بافت  ، سرزمینی آرمیده در جنوب غربی کرمان ، بافت سرزمین هوش آوران و نخبگان

بافت ، دیاری با طراوت ، زیبا ، با مردمانی سرشار از مهر و صفا

بافت ، مرز و بوم عشایر غیور و دلاور مردان سلحشور

 بافت ، سرزمین هزار رنگ با شقایق های زیبا ، آلاله ، آویشن ، سپیداران سر به هوا و شناسنامه ای به سن تپه یحیی

بافت  ، بهشت معدنکاوان ، ذخیره گاه بنه و ارس و انارشیطان ، با الیاف کرک های جلاپذیر و معروف در جهان

بافت ، دیار صاحبدلان ، فرهیختگان ، نگینی بر تارک کرمان  ، با مناطق زیبای کیسکان ، برکنان ، آبشار بنگان و عطر خوش سنجدان بزنجان و بیدان

بافت ، سرزمین دشت های پرآب ، دشتاب ، جولانگاه آهو و جبیر و کبگ و یک عالم ستاره و دیدن مهتاب

بافت ،  سرزمین دلیرمردان ، امیران ، سرداران  و   لاله زار  آبیاری شده با خون  شهیدان

بافت ،  تاریخی کهن با علی محمد خان ، محمد ابراهیم خان ، امین الرعایا ، امین دیوان و غنجعلی خان

بافت ، با آداب و رسومی شیرین ، حنابندان ، بیرق بران ، پا تختی ، رونما ، جاخالی با، پاگشا و یک عالم باورها و سنت های زیبا و مخملین

بافت ، بازی های محلی : چُپُل بازی ، گوچفته ، لپَربازی ، سنگ شیشو ، هیلوک هیلوکو، آندوخت پوراندخت ، گومرزنگو ، پادیوارو ، گردوبازی ، گوقار

بافت ، غذاهای لذیذ ، دستپخت مادران مهربان و عزیز ، قاتق بنه ، ابگرمو ، قاتق بابونه ، شولی ، کشک چغندرو ، بزباش ، لیتی اسفناج ، کله گیپا ، پخت پیازو ، چغوک بریزو، برشتو ،  خیک پنیر و مغز گردو

و این همه را گفتم  تا بافت بداند گرچه دست تقدیر ما را از او دور کرده است ، ولی همواره به یادش هستیم و تا فرصتی بدست  می آوریم به دامان پر مهرش پناه می آوریم و از هوای خوشش شش هایمان را پر می کنیم.

عید بهانه ای است که  ارمغانش علاوه بر دیدن بهار ،  دیدن روی همچو گل دوستان ، آشنایان و همشهریان است  ، عید بهانه ای است ، که باز هم به خویش خویشتن می رویم و مهربانی ها و دوستی ها  و تجدید آنها را تمرین و تکرار می کنیم.

خاطره من از ایام نوروز امسال ، راه افتادن آب در جوی و جویبار و روئیدن بنفشه در کوهساران بافت بود ، خاطره من از عید امسال جشن و پایکوبی برای تنی چند از دوستان و غم و اشک و ماتم برای دیگری از همشهریان بود.

و در این شکوه بهار ، من  یک احساس رضایت می کنم ، وقتی در درونم دنبال این احساس  می گردم ، به حرف ها و سخن هایم در مراسم چهلم حاج منصور شفیعی می رسم ، خانواده بزرگوار آن مرحوم بر من تکلیف کردند که در مراسم چهلم آن مرحوم در میان انبوه همشهریان قدر شناس  ،  از زبان آنان از مردم شریف بافت قدردانی و تشکر کنم  و من این فرصت را پیدا کردم تا ناگفته هایم را در مورد این خانواده باز تکرار کنم و از بزرگواری ها و خدمات خانواده شفیعی به بافت سخن بگویم .

فرصت خوبی بود تا از سوی بافتی های مقیم کرمان از خانواده شفیعی که در مراسم ترحیم حاج منصور در کرمان صاحبان عزا را خانواده شفیعی و بافتی  های مقیم کرمان خطاب کرده بودند ، تشکر کنم.

فرصت خوبی بود تا به همشهریان بگویم : بازار شفیعی را با همین نام تکرار کنند ، تا هیچ وقت خدمات این بزرگواران از یادمان نرود  ، مگر می شود ، بازار کلاحاجی ، پمپ بنزین شفیعی ، آسیاب ، کافه ، سینما ،مسجد ، حمام و...  شفیعی را فراموش کرد.

و شیرین ترین خاطره من لحظاتی بود که به عنوان فرزند بافت بر دستان  حاج احمد شفیعی بوسه زدم ، بوسه من بر دستان سرد این بزرگ مرد داغدار ، شاید ناچیزترین تقدیر از سوی حقیرترین بافتی باشد، ولی از خود راضی هستم که خدای منان ، این فرصت را برایم فراهم کرد تا به سهم خود از خانوداه شفیعی تقدیر کنم .

راستی ! شما برای آنان چه کرده اید ؟  

 بازار قديم بافت

                                                بازار کربلایی حاجی شفیعی