معرفی چهره های فرهیخته و ماندگار شهرستان بافت( ابوالقاسم سالاری)

ابواقاسم سالاری (حیران)
فراق روی تو آزار می دهد ما را بگو چه چاره بود قلب نا شکیبا را
پرنده ای که پر و بال سوخت ز آتش هجر چگونه راه برد آشیان عنقا را
(حیران)
حیران تخلص یکی از چهره های ماندگار و ادب دوست شهر و دیارمان بافت است.
وی در سال 1302 شمسی متولد شد ، پدرش ابوالفتح خان از اهالی بخش خَبر بود که در عنفوان جوانی به انگیزه تمایلات روشنفکرانه به کرمان مهاجرت نمود و در اداره املاک آن زمان ( اداره خالصات) مشغول به کار شد ، وی با زنی مومنه ازدواج نمود و ثمره این ازدواج ابوالقاسم سالاری یا همان حیران می باشد .
مرحوم ابوالفتح خان در سال 1304 به علت بیماری همسرش و ناسازگاری هوای کرمان با بیماری وی ، به بخش مرکزی بافت که در آن سال ها به بخش اقطاع افشار معروف و محلی ییلاقی و خوش آب و هوا بود ، مهاجرت نمود و به کار کشاورزی پرداخت، وی در سال 1310 به دیار باقی شتافت و بدین سان ابوالقاسم سالاری در حالی که 8 سال بیشتر نداشت ، در حساس ترین فصل زندگی خود ، پدر را از دست داد و تحت سرپرستی برادرش محمود آموزگار قرار گرفت.
حیران پس از تحصیل دوران ابتدایی و متوسطه در سال 1321 در وزارت کشور استخدام و در بخشداری بافت مشغول کار شد.
ابوالقاسم سالاری پس از مدتی به سیرجان منتقل و به عنوان معاون فرمانداری سیرجان منصوب شد و مدتی هم شهردار آن شهر بود.
وی سپس فرماندار شهرستان بم و جیرفت شد و در دیگر شهرهای لار ، جهرم ، فسا ، فیروزآباد و قم با عنوان فرماندار منشا توسعه و پیشرفت در این شهرها شد.
ابوالقاسم سالاری در آخرین سمتش به عنوان فرماندار اراک منصوب و پس از 36 سال خدمت بازنشسته شد و پس از بازنشستگی در تولیت آستان حضرت معصومه (س) مشغول به کار شد.
صراحت لهجه ، تواضع و رک گویی از خصوصیات بارز ایشان در دوران فرمانداری بود ، در سال 1347 ش کنفرانس فرمانداران سراسر کشور با حضور تنی چند از معاونان و مدیران کل وزارت کشور و مقامات محلی در سالن تازه تاسیس اجتماعات جمعیت شیر و خورشید سرخ استان کرمان و به منظور بررسی امور عمرانی تشکیل شد و 10 روز ادامه داشت.
در پایان کنفرانس قرار شد که یکی از فرمانداران به نمایندگی شرکت کنندگان در کنفرانس سخنرانی کند و از برگزارکنندگان کنفرانس تشکر نماید، ابوالقاسم سالاری فرماندار قم از سوی فرمانداران سراسر کشور انتخاب شد که این نطق را انجام دهد.
انتظار این بود وی به تجلیل و تشکر از برگزارکنندگان بپردازد ، ولی وی پس از خوش آمد گویی گفت : بهتر بود هیئت مدیره جمعیت شیر و خورشید سرخ کرمان ، به جای ساختن این سالن و وسایل تزئینی و فرش های نفیس و گرانبهایش ، چند باب درمانگاه کوچک در اقصی نقاط دورافتاده این استان که اهالی آنها احتیاج مبرم به آن دارند ، می ساختند و با این عمل هم گامی در اجرای اهداف جمعیت بر می داشتند و هم موجبات رضایت خداوند را فراهم می کردند.
سخنرانی وی علاوه بر اینکه تعجب حاضران و اولیا وزارت کشور را برانگیخت و گروهی در انتظار بودند که وی با این نطق شدید مورد مواخذه قرار بگیرد ، ولی بلافاصله مرحوم فروغ ریاست جمعیت ضمن تأئید صحبت های وی ، به توجیه ساخت این سالن که نیاز استان می باشد پرداخت و در نهایت قرار شد پیشنهاد ابوالقاسم سالاری در ضرورت حذف هزینه های غیرضروری و تشریفاتی در بخشنامه پایانی نوشته شود.
ابوالقاسم سالاری ، شاعری وارسته و دارای خطی خوش بود. او در دوران زندگی خویش ، مردی صریح اللهجه با روحیه ای منتقد بود و همواره سعی می کرد از اعمال نفوذ متنفذین و مقامات در امور مربوطه جلوگیری و در امر هزینه ها رعایت صرفه جویی را داشته باشد.
آثار ادبی وی " سلام " نام دارد که مشتمل بر غزلیات ، مثنویات ،قطعات ، رباعیات و دیگر منظومات می باشد که اولین آن در آبان ماه سال 1358 منتشرشد.
این مجموعه که بیش از 334 صفحه است ، با خط زیبای خودش کتابت شده و حاوی مجموعه اشعار غزل ، قصیده ، مثنوی و قطعه های اوست و با آنکه با فروتنی اظهار می دارد که این اشعار مرثیه هایی است برای دل پریشان خود که بر مزار دل خود گریسته است ، اما اشعار وی هم از لحاظ معنی پر محتوا و آموزنده و هم از لحاظ اسلوب و قالب زیبا شور انگیز است.
وی در اواخر عمر با عزتش به آبادی قلعه نو خرقان از توابع شاهرود رفته و در جوار مقبره عارف مشهور شیخ ابوالحسن خرقانی اقامت گزید و به تألیف دیگر آثارش مشغول شد.
ابوالقاسم سالاری ( حیران ) در تاریخ 27/3/1388 در تهران جان به جان آفرین داد و در قطعه نام آوران دفن شد.
ما رابجز از غم تو دلسوزی نیست
جز ناوک چشم تو جگر سوزی نیست
در خلوت انس ما به شبهای دراز
جز روی مهت شمع شب افروزی نیست
****
گویند زمامه ظالم و غدار است
گویند که روزگار بس جبار است
من معتقدم که نیست اینسان به خدا
بدها همه از مردم بدکردار است
****
گفتم قدمت گفت تو را بر دیده
گفتم کرمت گفت تو را بخشیده
گفتم که تو را بسی بخلوت دیدم
گفتا که بگیر دیده را نادیده
( حیران )
****
منابع : چهره های ماندگار ( محمد دانشور) ، تذکره شاعران کرمان (دکتر حسین بهزادی) ، دیوان اشعار ( ابوالقاسم سالاری )
اينطور غريبانه به من نگاه مكن ،