این مطلب در پاسخ به نقد یک همشهری  با نام  (هم ولایتی) نوشته شد .

 من حمید هرندی هستم ، در شهر بافت به دنیا آمدم ،  در دامان این شهر رشد کردم ، سال ها پیش از این شهر کوچ کردم یا بهتر بگویم : کوچم دادند.

  ولی هنوز با افتخار بافتی هستم و آرزو می کنم بتوانم در حد توانم برای شهر یادها و خاطراتم قدمی بردارم .

25 سال از عمر خدمتی  خودم را در کارهای فرهنگی گذرانده ام ، کلاس های متعدد روابط عمومی ، روزنامه نویسی ، خبرنگاری ، عکاسی و... را بر اساس علاقه ای که داشته ام ،  پیش اهالی فن طی کرده ام و از همه مهمتر مدتی درس روزنامه نگاری را در روزنامه کرمان امروز  پیش استاد ارجمندم یحیی فتح نجات قلم زنی کرده ام ، یادم نمی رود وقتی در روزنامه کرمان امروز کار می کردم ، از ساعت 7 بعد ازظهر کار ما شروع می شد و معمولاً تا ساعت 3الی 4 نیمه شب ادامه داشت ، چون روزنامه می بایست اول صبح منتشر شود ، سخت گیری های جناب فتح نجات هیچ وقت از یادم نمی رود ، یک صفحه از روزنامه را من می بایست ببندم و لیات آن را امضا کنم و به رویت ایشان برسانم.

بهرحال گذشت ، سال های سال در مطبوعات استان  و کشور با نام حمید هرندی و اسم مستعار " هوشمند بافتی " مطلب و طنز اجتماعی نوشتم و با این اندوخته فرهنگی دوست داشتم در شهرستان بافت روزنامه ای را منتشر کنم . شاید 5 یا شش سال پیش بود که مقدمات کار را تهیه کردم ، این مقدمات رزومه کاری من بود که شامل : کلاس های متعدد ( خبرنگاری ، روزنامه نگاری ، روابط عمومی ، افکار عمومی و....)  و کارهای مطبوعاتی من در جراید استان و کشور بود که تحویل اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمان شد.

نام هفته نامه را " یاد یار " انتخاب کردم ، چقدر منتظر مجوز انتشار آن بودم ، هر هفته  به اداره فرهنگ و ارشاد مراجعه می کردم و این انتظار فرهنگی از بابتی برایم شیرین بود ، زیرا باعث شده بود که بیشتر مطالعه کنم ، بنویسم و تجربه اندوخته کنم.

و چند روز پیش این انتظار ، اینگونه برایم رقم خورد :

                                                       جناب آقای حمید هرندی

بازگشت به درخواست جنابعالی مبنی بر اخذ امتیاز نشریه " یاد یار " به اطلاع می رساند ، پرونده تقاضای مزبور ، در جلسه مورخ 5/10/90 هیأت محترم نظارت بر مطبوعات مطرح و با آن مخالفت گردید.

                                                                          پدرام پاک آئین

                                                       مدیر کل امور مطبوعات و خبرگزاری های داخلی

بله هم ولایتی عزیز ، ملاحظه کردید ، دوستان  دستی بالا زده اند و اینگونه بر دستشان ترکه مخالفت زده اند!  

 و این روایت تلخ  برای ما بافتی ها ادامه دارد و دوستان  یکی از عوامل عدم توسعه بافت را  در همین برخوردها ، تبعیض ها  وبی عدالتی ها جستجو کنند.

راستی به نظر شما در پاسخ نامه آقای پاک آئین چه بنویسم ؟ آیا دلیل مخالفت آنان را بخواهم ؟ آیا کورسو امیدی را برای قلم من در آسمان فرهنگ بافت می بینید؟

شاید هیچ وقت پاسخ نامه آقای مدیر کل را ندهم ، زیرا من همواره انشا نوشته ام و دیکته نویس خوبی نیستم ،ولی پاسخ نامه اش را در همین وبلاگ خودمانی خودمان می نویسم ، خدا را چه دیدی شاید ایشان وقتی واژه عدالت را در اینترنت جستجو کنند ، آن را پیدا کنند :

 

                                       به نام خدا

جناب آقای پدرام پاک آئین

مدیرکل محترم امور مطبوعات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

انتظار نداشتم از جنابعالی که نامتان پدرام است و فامیلتان پاک آئین ، این خبر نا پدرام  بدستم برسد.

وقتی به نام و فامیل زیبا و پر معنای شما نگاه می کنم و می خواهم شما را خطاب کنم  و دلیل مخالفت شما را جویا شوم ، قلمم دلش می گیرد و جوهرش به جوش می آید که چرا این قلم که می توانست و می تواند در خدمت فرهنگ این مرز و بوم باشد ، باید توسط شما از شعر وشعور باز ماند و محروم از نوشتن شود؟

آیا برای قلم زنی در عرصه مطبوعات سابقه ای بیش از 20 سال کفایت نمی کرد ؟ آیا گذراندن کلاس ها و دوره های روزنامه نگاری و روابط عمومی  متعدد  برای نوشتن در عرصه ای به وسعت یک استان بضاعتی اندک بود ؟ آیا نیاز نبود جوهر قلم کسانی که افتخار انتشار روزنامه را از شما گرفتند با قلم حقیر یک سبک و سنگین بشود .

جناب آقای پاک آئین

قلم من پدرام بود و جوهرش آئین پاک داشت ، این قلم می خواست در عرصه فرهنگی شهرستان بافت کرمان  به نام " یاد یار " بنویسد و  شما پس از سالها انتظار در سه  سطر به مانند یک لیوان اب خوردن با انتشارش مخالفت کردید.

باکی نیست ، من از آن دلگیرم که کسانی از شما مجوز انتشار روزنامه گرفتند و می گیرند که در یک مطلب کپی شده از اینترنت چندین غلط املایی دارند و  روزنامه آنان روزی نامه است و هزار اما و چرا ! 

راستی ! آقای پدرام

اگر چه راه ناپدرام باشد     بپدر آمد چو خوش فرجام باشد

این حق من است که دلیل مخالفت شما را با انتشار روزنامه " یاد یار " بدانم و امیدوار باشم که در این خصوص تجدید نظر شود.

                                          با تشکر حمید هرندی  

یاد" یاد یار " بخیر.  چه آرزوها برایش داشتم  .