مهربانی ، واژه بسیار زیبایی است ، آنقدر لطیف و زیباست که هر وقت خواستم آن را تعریف کنم ، معنی رساتر و پویاتر از " مادر" برایش نیافتم.

برای بی مادرانی مانند من ، روز مادر با همه بی مادری ام ، باز هم زیباست.

وقتی کودک دبستانی را می بینم که با شاخه گل میخکی به سوی آغوش گلستانی مادر دوان است ، وقتی  دانش آموز اول دبستانی را می بینم که با ضرب آهنگ نفس های مادر به کلاس درس می رود ، وقتی نبض امید را در نگاه دلواپس مادری که فرزندش را روانه کنکور دانشگاه می کند، جستجو می کنم ، وقتی که عطر شیفتگی را در چشمان معصوم دخترکی که پای سفره عقد نگاهش را به نگاه مادر می دوزد  ، وقتی که سپیدی روز و پاکی حقیقت را در وجود مرد میانسالی می بینم که دو زانو بر دستان مادر بوسه می زند ، من همه این زیبایی را می بینم.

 و در دیدن این  همه زیبایی ،  گیسوان سپید رها شده مادر رنجور و مریضی را می بینم که بر تخت بیمارستان چه آرام آرمیده است ،  او مادر من است که در یک صبح بارانی زمستان از پیش ما رفت ، آن روز هر چه مادرم را صدا کردم ، پاسخم را نداد  ، حتی در آغوشش کشیدم و به پیکر آرامش تکیه کردم ، ولی مادر جوابم را نداد ، من از آن روز دیگر مادر نداشتم  و تمام بی مادری هایم را در این چند سال در سکوت غبار گرفته خاطراتم، قاب گرفته ام و هر سال در روز مادر یک فاتحه برای مادرم " افضل خانم " هدیه می برم.

مادر !  بی مادری چقدر سخت است  ، کاش بیشتر برابرت زانو زده بودم ودستان مهربانت را غرق در بوسه کرده بودم ، مادر ! چقدر روز مادر برای بی مادران سرد است .

راستی ، شما که هنوز نگاهتان در امتداد نگاه مادر جان می گیرد ، شما که هنوز تعریف مهربانی را در وجود مادر جستجو می کنید ،  روز مادر را در همین یک روز  خلاصه نکنید و از نعمت مادر داشتن هر لحظه  و هر دم لذت ببرید.