عید نوروز در وبلاگ " بافت شهر من " چه خبَر است ؟

به احترام شقایق ، بنفشه ، سوسن وسنبل ، به خاطر شوق خنده زمین از بهار ، برای صمیمیت برگ و طراوت باران و احساس زیبای نیلوفر و به احترام روی همچو گل تک تک شما دوستان ؛ "وبلاگ بافت شهر من " سفره آریایی اش را پهن می کند وزانوی ادب را در پیشگاه شما فرود می آورد و در اقدامی مخملی با پیام های تبریک شما دوستان به یکدیگر به جشن و شادی می پردازد.
سفره هفت سین را پهن کرده ام و در هفت سبد پر از گل میخک و بنفشه ، سلامتی ، سعادت ، سربلندی ، سرور ،سادگی دل ، سهولت امور و سایه لطف حق را چیده ام و شما را به این خوان و سفره بی ریا دعوت می کنم تا باز با هم دوستی ومهربانی را تمرین کنیم و همه با هم اهالی بهار و بیداری باشیم.
وبلاگ " بافت شهر من " افتخار می کند که فضای وبلاگ را در این ایام در اختیار دوستان ، آشنایان ، همشهریان ، مخاطبان و تمامی آنانی که شکوه و شکوفه و شادی و آینه بهار را بر سر دست می برند ؛ بدهد تا به هرکس که خواستند عید را تبریک بگویند.
چه اشکال دارد از این فضا عید را به ، پدر ، مادر ، خواهر ، برادر ، همسر ، دوست ، همشهری ، استاد ، معلم و....تبریک بگوئیم.
بهانه جویی را به خاطر گل روی بهار کنار بگذاریم ، اگر خدای ناکرده از هم کدورتی داریم ، اگر از کسی دلتنگیم ، اگر شرم گفتن یک دوستت دارم را از عزیزی دریغ کرده ایم ، اگر خجالت بوسه زدن بر دستان کسی را داشته ایم، اگر.....
سفره پهن شده است ، اجازه بدهید وبلاگتان کبوتر پیام رسان شما باشد، به هر کس دلتان خواست عید را تبریک بگوئید ، بگذارید نام دوستتان در این فضای بی ریا ثبت بشود.
پس شما خوبان و مهربانان مهمان سفره نوروزی من هستید و این سفره و فضا در اختیار شماست تا با خوبی ها و مهر سرشارتان به خلق دنیایی از پیام تبریک های زیبا و مخملی نائل آئیم.
دوست دارم یک افتخار دیگر را شما مهربانان برای وبلاگ رقم بزنید و گنجینه ای از پیام تبریک ها در آرشیو وبلاگ با نام شما به افتخار ذخیره شود. پس
با کسب اجازه از همه مهمانان ؛
نخستین پیام تبریک را خودم به کبوتر وبلاگ می دهم تا آن را در اسرع وقت به اطلاع عزیزترین کسانم برساند.
سرکار خانم بهادری همسر صبورو صمیمی من ، فرزندان عزیزم پیوند و شاهین
حال که زلف های درخت مجنون را نسیم صبا شانه می کشد و شقایق پلک هایش را باز می کند و خنده سر می دهد.
حال که بنفشه دل زمین را قلقلک می دهد و شراره های شوق از جان زمین زبانه می زند .
حال که بنفشه بودنش را از پشت پنجره احساس داد می زند و بوی تازگی و نو شدن را گل و بلبل جار می زنند ، بهترین فرصتی است که به بهانه این ایام سراسر بهار ، دست به اعتراف بزنم : که در مقابل گل روی شما ، همسر و شرمنده پدری بیش نبودم ، من را بخاطر شکوه بهار ببخشید ، بداخلاقی هایم را به خاطر شاخه های شسته ، باران خورده ؛ عطر نرگس بزنید و اجازه بدهید از گل میخک های همه عالم مدد بگیرم تا آنها بگویند که چقدر دوستتان دارم.
دوست زندگی ام ؛ قرار بود همسر تو باشم ، ولی توخیلی از من سرتری ، بخاطر بهار ، بخاطر گل های سرخ لاله زار ، به احترام باران ، به تُردی دل نیلوفر ، به خاطر حُسن یوسف ، بخاطر نوروز ، من را ببخش و پیک من را از کبوتر قاصد بگیر.
نوروز مبارک باشد. حمید هرندی
اينطور غريبانه به من نگاه مكن ،