صدای دست آب را ، مهربانی بزرگوار شنید
یادتان می آید در تیرماه امسال مطلبی با عنوان " صدای دست آب " در خصوص مقنی پیشکسوت شهرمان نوشتم ، یادتان می آید نوشتم : به حرمت آب و چاه و گیاه ، به سقای دشت کربلا ، به خوبی ، به پاکی ، به وفا و صفا ، بیائید شعر صدای پای آب سهراب را بخوانیم و صدای دست آب را بشنویم .
... واکنون صدای دستان آبی مقنی پیشکسوت شهرمان ( آقای خیرالله آران ) را کسی شنیده است ، او بافتی نیست ، ولی بافت های وجودش مملواست از خوبی ، مهربانی ، بزرگی ، او بافتی نیست ، ولی وجودش از بافت های با ارزش پر است.
پس از نگارش آن مطلب در تیرماه ، مشاهده کردم که یک مهربان در بخش نظرها برایم مطلبی گذاشته است و ضمن تشکر از من بخاطرنگارش آن مطلب ، نوشته بود : حاضر است دستان لرزان ولی آبی این مقنی را در دستانش بگیرد ، او شماره تلفن خود را برایم نوشته بود.
با او تماس گرفتم و ضمن تشکر از بزرگواریش مقدمات این عمل خیر را فراهم کردم و این غریب آشنا چه زیبا و با صفا و بدون ریا ، خیر خواه مقنی شهرمان شد و بخشی از مشکلات مالی او را حل کرد.
با او تماس گرفتم تا در وبلاگم با ذکر نام تشکری داشته باشم ، ولی بمن اجازه نداد و گفت : ریا می شود
مانده بودم که چگونه از طرف سقای سال های دور شهرم بافت از او تشکر کنم ، که نوشتن این مطلب با ایام محرم متقارن شد و از سقای دشت کربلا خواستم که این مرد خیر همواره سیراب شود و در زندگی تشنه هیچ آرزویی نباشد.
خدای منان را شاکرم که با نوشتن مطلبی در وبلاگم ، بزرگمردی آن را خواند و چه بی ریا دست همنوعی را گرفت.
ای غریب آشنا ، ای مهربان بی ریا ، پشت و پناهت باشد خدای سقای دشت کربلا
مطلب " صدای دست آب" در آرشیو مطلب تیر ماه خواندنی است.
اينطور غريبانه به من نگاه مكن ،