بافت شهر من

اوقات فراغت تابستان در بافت

* حالا هي سر چِنگو بشين و غرغر كن كه بافت سينما نداره و مَع تابستوني چكار كنم ؟ مث اينه كه فقط سه ماه تعطيلي بايد بري سينما

اي قدر صبح ها تا لنگ ظار نخواب ، بلند شو مثل قديما برو با بچا همسايه لِپَر بازي كن ،گو چفته ، گوقار يا گومرزنگو بازي كن

ظهرها برو گُلم مهدي آباد يا بُندرآسياب جفته ، آب تني كن

اي قدر هم با اي دوشاخت سنگ به طرف چغوك ها پرت نكن ، يه وخ مي زني تو چشم چار مردم ، اووَخ ديه بيا و سيل كن ،  گِل بيارو گِل اشترو درست كن

حرفامو شنفتي  ، يا حواست تو سينمايه ، يجور سينما سينما مي زنه ، كه آدم اگه نشناسش ، فكر مي كنه بيك ايمانوردي يا بهروز وثوقه

* بله ، حرفاتو شنيدم ننه ، حالا همينم مونده ، مث قديما بيام سنگ شيشو يا آندوخت پوراندوخت بازي كنم، ننه اي بازي هايي كه تو مي گي، دي قديمي شده ، حالا همه پلي استيشن بازي مي كنن ، اووخ تو به من مي گي بيا برو چپل بازي ، لپَربازي  يا چم فهمم گوچفته

اصلاً ننه بلند شو بيا با من بريم گوقار ، ببينم چطور بايد گوقار بازي كنم ، تازه بابام هم يادش رفته چطور گوقار بازي كنه تا به من برسه

* ننه : آخه ! بچه ، اشكمت سفره سگا بشه ،كله مورچه خورده اي ، كه اي قدر وِر مي زني ، گوقار بچه مردينا بازي مي كنن ، مع بيام با تو گوقار بازي كنم؟

حالا اگه مي گفتي : بيا سنگ شيشو بازي كنيم ، باز حرفي

* خيلي خوب ! ننه بيا سنگ شيشو بازي كنيم ، ببينم  تو سنگ شيشو بلد هستي

* بله كه بلدم ، سنگ شيشو چند جور مي شه بازي كرد : پنج تائيو ، 12 تائيو و...

يه وَر دار ، دو وَردار ، سه وَردار ...پنج وَردار ، سرش ، بُنش  ،غنچ

* ننه كُپ يادت رفت.

كُپ تو سرت بخوره ، كه اي قدر با من كَل كَل  نكني.

* مع مي دونستم ننه ، تا دو كلمه حرف حساب با تو بزنم ، شروع مي كني به نفرين كردن، خدا شانس بده بچا مردم مي رن استخر شنا  ، اووخ ننم به من مي گه بيا برو گُلم مهدي آباد ، بچا مردم همشون تفنگ بادي دارن ، اووخ ننم به من مي گه با دوشاخت به چغوك ها و كراجيك ها سنگ نزن

كاش لااقل اي دوچرخه ام كِلَخنه  نشده بود ، مي رفتم دوچرخه سواري

* ننه : خدا بدادم برسه اگه قرار باشه اي سه ماه تعطيلي هر روز مث سگ دم گوش من كُليس كلُيس بكنه ، سرسام مي گيرم

مع امروز بايد تكليف تو رو با بابات روشن كنم ، اگه قرار باشه هر صبح تا كله مرگت رااز خواب برمي داري ، بياي بري جلو آينه و فُكلت را گُلو مولو بكني يا مث تابلو ماشين رهنما اونارو سيخ بكني و بعدش هم بياي با من از اوقات فراغت حرف بزني  ، مع حوصله اي قرتي بازيا رو ندارم .

* ببين ننه ،  اَ دوباره عصباني شدي ، اي قدر لولي بازي در نكن ، مع كه حرف بي حساب نمي زنم ، مي گم برا سه ماه تعطيلي مع يه برنامه ريزي بكنين .

* ننه : بلند شو ، بلام تو سرت بخوره ، پدرسگ جِرجِرو  ، اَ توش در شدي ، هيچي بهت نمي گم رو باد افتادي و برا من قمل مي شكني ،  اوقات فراغت تو کلت بخوره ، نگبت

حتماً دو روز ديگه آهنگ سوسن خانم مي ذاري و به بابات مي گي بيا رَپ برقصيم ، لندهور

* آخه ! ننه چرا عصباني شدي ، مع كه حرف بدي نزدم  ، گفتم مع سه ماه تعطيلي چكار كنم ؟

* ننه : دوباره گفت : اوقات فراغت

باشه من يه برنامه برات مي دم ، اووخ جرأت داري اونو اجرا نكن

تيرماه : هرروز تا كله ظهر بخواب و بعد تا نصفه شب فارسي وان نگاه كن

مرداد : هر روز تا كله ظهر بخواب و بعد جومونگ 2 ،3 ،4 ،5 و...نگاه كن

شهريور : هر روز تا كله ظهر بخواب و تكرار فارسي وان و انواع جومونگ را نگاه كن

* باشه ننه فقط يه قولي از طرف بابام به من بده ، مع تا مي خوام فارسي وان نگاه كنم ، بابام مي زنه تو كَلم ،مي گه فارسي وان بدآموزي داره

اووخ  ! خودش تا صبح مي شينه فارسي وان نگاه مي كنه ، يه روز ازش پرسيدم ؟ بابا تو كه مي گفتي فارسي وان بدآموزي داره ، پس چرا خودت نگاه مي كني ؟

مي دوني بابا چي گفت : گفت برا تو بدآموزي  داره ، ولي برا من پند آموزه ، بابا همش از ويكتوريا حرف مي زنه و مي گه كاش يه مو از خانم ويكتوريا ته كله مادرت بود.

* ننه : بابا گفت ؟ بذار امروز پاش تو اي خونه بذاره  ، يه ويكتوريايي نشونش بدم ، كه همراه با تو سه ماه اوقات نقاهت رو بگذرونه

بذار بيايه ، هم چي پُكش رو بسوزونم ، كه ويكتوريا براش زارزار بزنه، كاش تو هم از او پا نگرفته بودي ، پُله ها تو سرت

معني واژه ها :

سر چنگو نشستن : روي دوپا نشستن

غرغركردن : بسيار حرف زدن

مع : من

مث : مثل

اي قدر : اين قدر

لنگ ظار : تا ظهر

لپَربازي : نوعي بازي محلي

گوچفته ، گوقار ، گومرزنگو : انواع بازي هاي محلي

گُلم : بركه ، جاي گودي در مسير آب كه به حالت استخر در آمده باشد

مهدي آباد : نام محلي است در بافت

بُندر آسياب جفته : نام محلي است در بافت

دوشاخ : وسيله اي است كه با چوب دوشاخه ، لاستيك و يك تكه چرم به نام كوش براي پرتاب سنگ ساخته مي شود

چغوك :‌ گنجشك

يه وخ : يك وقت

چشم وچار : چشم

سيل كن : تماشا كن

گل بيارو گل اشترو درست كن : ضرب المثلي است

شنفتي : شنيدي

سنگ شيشو : بازي محلي است

اووخ : آنوقت

چپل بازي : بازي محلي است

چم فهمم : چه مي دانم

اشكمت سفره سگا : نفريني است

كله مورچه خورده اي : پر حرف هستي

غنچ و كپ : اصطلاحاتي است در بازي سنگ شيشو

كَل كَل : سر به سر گذاشتن

كراجيك : نام پرنده اي است

كِلَخنه : خراب ، قراضه

كُليس كُليس كردن : واق واق كردن سگ

سرسام : بيماري عصبي

گولو مولو : مچاله و ورهم ماليده

اَدوباره : از دوباره

لولي بازي : داد و قال و سرو صدا كردن

بلام تو سرت : نفريني است

جِرجِرو :كسي كه زياد حرف مي زند

آتوش در شدي :  مغرور شدي

روبادافتادي : مغرور شدي

پُكش رو بسوزونم : نااميدش بكنم

قمل كندن : رقصيدن

پُله تو سرت : نفريني است ، خاك بر سرت

پا نگرفته بودي : بدنيا نيامده بودي

لندهور : بدقواره

عکس مربوط به ورودی شهرستان بافت می باشد

                                                                حمید هرندی
اين نوشته در شماره ۹۹ به تاريخ ۲۹/۴/۸۹ در روزنامه آواي بافت به قلم اينجانب درج شد